کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرگهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرگهر
لغتنامه دهخدا
پرگهر. [ پ ُ گ ُ هََ ] (ص مرکب ) پرگوهر. || صاحب گوهری نیک . صاحب اصلی بزرگ : سپهبد چنین گفت با بخردان که ای نامور پرگهر موبدان . فردوسی .هر آن عشق یوسف که زین پیشتربد اندر دل آن بت پرهنرسبک جملگی جمع شد سربسرمیان دل یوسف پرگهر.شمسی (یوسف و زلیخا).
-
جستوجو در متن
-
پرگوهر
لغتنامه دهخدا
پرگوهر. [ پ ُ گ َ هََ ] (ص مرکب ) که گوهر و اصلی بزرگ دارد. پرگهر : بدو گفت کای شسته مغز از خردبه پرگوهران این کی اندر خورد.فردوسی .
-
اعتماد
لغتنامه دهخدا
اعتماد. [ اِ ت ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای خراسان است . وی در شیراز میزیسته و از اشعار اوست :بیاد لعل تو چشمم ز اشک پرگهر است گر این نثار ترا لایق است در نظر است .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
اشکباز
لغتنامه دهخدا
اشکباز. [ اَ ] (نف مرکب ) اشک فشان و اشک ریز مثله و اشک ریزان مزیدعلیه و جمع آن و نیز اشک ریختن چون آبریزان و گلریزان که بمعنی ریختن آب و گل است ... : ز زور گریه برون آوریم دریا راز اشکبازی ما جای پرگهر تنگ است . ظهوری (از آنندراج ).گویا همان اشکبار ...
-
دریای سبز
لغتنامه دهخدا
دریای سبز. [ دَرْ ی ِ س َ ] (اِ مرکب ) دریای اخضر. بحر اخضر. || کنایه از آسمان : گرچه دریای سبز پرگهر است چون ثناگوی او توانگر نیست . عنصری .|| اللجة الخضراء؛ که شیخ اشراق آن را ذکر کرده و از آن عالم محسوسات خواسته است . رجوع به حکمت اشراق ، هنری کرب...
-
خاندوران خان
لغتنامه دهخدا
خاندوران خان . [ دَ ] (اِخ ) صمصام الدوله از امرای مهم عهد محمدشاه است . او از بزرگان دربار محمد شاه هندی بوده و در جنگ نادرشاه عملیاتی از طرف محمدشاه بعهده ٔ او محول شد. در سال 1151 هَ . ق . بمیان معرکه مقتول شد. این ابیات از اوست :بر سر بحر پرگهر گ...
-
هلالی
لغتنامه دهخدا
هلالی . [ هَِ ] (ص نسبی ) منسوب به هلال . || به شکل هلال . کمانی . خمیده : خوش بخندم چو زلف او بینم چونکه شکلش هلالی افتاده ست . خاقانی .وآن چون هلالی چوب دف شیدا شده خم کرده کف ما خون صافی را به کف از حلق شیدا ریخته . خاقانی .گره بگشای زابروی هلالی ...
-
بورک
لغتنامه دهخدا
بورک . [ رَ ] (اِ) نوعی از طعام باشد و بعضی گویند آش بغرا است . (برهان ). نوعی از طعام . (غیاث ). نوعی از آش ماست . (رشیدی ).نوعی از طعام و گویند آش ماست است . (انجمن آرا) (آنندراج ). ...گویا بغرا بمرور زمان بورک شده است . (از اصطلاحات و لغات دیوان ا...
-
ذوقافیتین
لغتنامه دهخدا
ذوقافیتین . [ فی ی َ ت َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) ذوالقافیتین . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ذوالقافیتین نزد بلغاء عبارت است از تشریع و آن آن است که شاعر شعر خود را بر دو قافیه بنا سازد بر دو وزن از بحور یا بر دو گونه از بحر واحد. چنانکه در لفظ تشر...
-
معادی
لغتنامه دهخدا
معادی . [ م ُ ] (ع ص ) دشمنی کننده . مقابل موالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دشمن دارنده . خصومت کننده ٔ دشمن . عدو : سرش رسیده به ماه بر، به بلندی و آن معادی به زیر ماهی پنهان . رودکی .مخالفان تو بی فرهند و بی فرهنگ معادیان تو نافرخند و نافرزان ....
-
استی
لغتنامه دهخدا
استی . [ اَ / ََ-َس ْ ] (فعل ) -َستی . هستی . قدما گاهی در فعل ناقص «است » یائی مجهول می افزایند که معنی استمرار یا تمنی یا شرط یا شک و تردید از آن استنباط شود و غالباً «استی » را با ادات تشبیه و شک و تمنی مانند: چون و گوئی و پنداری و کاشکی و شاید و ...
-
نقره
لغتنامه دهخدا
نقره . [ ن ُ رَ / رِ ] (اِ) فلزی قیمتی سپیدرنگ که از جهت ارزش پس از زر قرار دارد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سیم خالص گداخته که انفغده نیز گویند. (ناظم الاطباء). سیم . لجین . ورق . غرب . سیم گداخته . (یادداشت مؤلف ) : نرگس تازه چو چاه ذقنی شد به ...
-
شمامه
لغتنامه دهخدا
شمامه . [ ش َ م َ / م ِ ] (از ع اِ) بوی خوش که از چیزی بوییده شود. (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : غنچه ٔ گل گشاد سرو بلندبست بر برگ گل شمامه ٔ قند. نظامی .فرقم ز گلاب اشک تر کن عطرم ز شمامه ٔ جگر کن . نظامی .ترا شمامه ٔ ریحان من که یاد آوردک...
-
پنگان
لغتنامه دهخدا
پنگان . [ پ َ ] (اِ) طاسی باشد از مس و امثال آن که در بن آن سوراخ تنگی کنند بقدر زمانی معین یعنی چون آن طاس را بر روی آب ایستاده نهند بقدر آن زمان معین پر شود و به ته آب نشیند و بیشتر آب یاران و مزارعان دارند چه آن را در تقسیم در میان تغار آبی نهند ب...