کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرپهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرپهن
لغتنامه دهخدا
پرپهن . [ پ َ پ َ / پ َ پ َ هََ ] (اِ مرکب ) رستنی باشد که آنرا خرفه گویند و بعربی فرفخ وبقَلةالحمقا خوانند بسبب آنکه پیوسته در سرراه ها و گندآبها روید و استشمام آن غشی را زائل کند و منع احتلام نماید... و معرب آن فرفین است . فَرفَهن . فَرفَه .فرفخیز....
-
جستوجو در متن
-
بربهین
لغتنامه دهخدا
بربهین . [ ب َ ب َ ] (اِ) سبزه ای است . بقلةالحمقاء. خرفه . (ناظم الاطباء). ظاهراً دگرگون شده ٔ پرپهن است . رجوع به پرپهن شود.
-
برپهن
لغتنامه دهخدا
برپهن . [ ب َ پ َ هََ ] (اِ) تخت . (آنندراج ). تخت و سریر. || پرش و پرندگی . (ناظم الاطباء). || خرفه . (آنندراج )(ناظم الاطباء). پرپهن . رجوع به خرفه و پرپهن شود.
-
پخل
لغتنامه دهخدا
پخل . [ پ ُ ] (اِ) پَرپَهن . فَرفَخ . خرفه . بقلةالحمقاء. رجله .
-
فرفه
لغتنامه دهخدا
فرفه . [ ف َ ف َ / ف ِ ] (اِ) به معنی خرفه باشد که آن تخمی است معروف که به عربی بقلةالحمقاء گویند و فرفخ معرب پرپهن و به همین معنی است . (برهان ). بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فرفخ ، فرفهن و پرپهن شود.
-
فرفهن
لغتنامه دهخدا
فرفهن . [ ف َ ف َ هََ ] (معرب ، اِ) معرب پرپهن . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رستنیی باشد که آن را خرفه گویند و به عربی بقلةالحمقاء خوانند. (برهان ). رجوع به فرفخ و فرفه و فرفین و پرپهن شود.
-
بخله
لغتنامه دهخدا
بخله . [ ب ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) خرفه . بقلةالحمقاء. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). فرفخ . (دستوراللغة). پرپهن . (فرهنگ جهانگیری ). پرپهن . فرفخ . (صحاح الفرس ). بیخله . تخمگان . خرفه . فرفخ . پرپهن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). مویزاب . بخیله ...
-
فرفخین
لغتنامه دهخدا
فرفخین .[ ف َ ف َ ] (معرب ، اِ) بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فرفخ و فرفخیز و پرفهن و پرپهن شود.
-
بدلاقة
لغتنامه دهخدا
بدلاقة. [ ب َ ق َ ] (اِ) خرفه . پرپهن (گیاه ). (از دزی ج 1 ص 58).
-
فرفخ
لغتنامه دهخدا
فرفخ . [ ف َ ف َ ] (معرب ، اِ) خرفه .معرب پرپهن . (منتهی الارب ). بقلةالحمقاء که آن را فرفیر نیز گویند و آن رجله است . (اقرب الموارد). پرپهن . رجلة. بقلةالحمقاء. نجله . مویزآب . تخمگان . (یادداشت به خط مؤلف ). بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). دند...
-
بیخله
لغتنامه دهخدا
بیخله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) بمعنی بخله است . (اوبهی ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). خرفه . قرفخ . رجله . بقلةالحمقاء. مویز. آب محله . تخمگان . پرپهن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به خرفه و پرپهن شود.
-
فرفخیز
لغتنامه دهخدا
فرفخیز. [ ف َ ف َ ] (معرب ، اِ) تخمی است که آن را خرفه گویند و فرفخ نیز خوانند و به عربی بقلةالحمقاء گویند. (برهان ). رجوع به فرفخ و فرفه و فرفهن و پرپهن شود.
-
فرفصین
لغتنامه دهخدا
فرفصین . [ ف َ ف َ ] (معرب ، اِ) بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). فرفخ . فرفخیز. فرفخین . فرفهن . فرفه . فرفین . فرفینا. پرپهن . رجوع به این مدخل ها شود.
-
فرفینا
لغتنامه دهخدا
فرفینا. [ ف َ ] (معرب ، اِ) بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). فرفخ . فرفه . فرفهن . فرفیم . فرفین . پرپهن . رجوع بدین مدخل ها شود.