کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرماه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرماه
لغتنامه دهخدا
پرماه . [ پ َ ] (اِ) افزاری باشد حکاکان و درودگران را که بدان مروارید و دیگر جواهر و چوب و تخته سوراخ کنند و بعرب مثقب خوانند. (برهان ). پرمه . (رشیدی ). برماه . برمه . (جهانگیری ). دست افزار حکاکان و نجاران که بدان جواهر و چوب را سوراخ کنند. (رشیدی ...
-
پرماه
لغتنامه دهخدا
پرماه . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) ماه تمام . بَدر.
-
جستوجو در متن
-
سوراخ کن
لغتنامه دهخدا
سوراخ کن . [ک ُ ] (اِ مرکب ) پرماه . مثقب . مته . (ناظم الاطباء).
-
نیم ماه
لغتنامه دهخدا
نیم ماه . (اِ مرکب ) هلال . (یادداشت مؤلف ). حالت تربیع، با پرماه قیاس شود. (فرهنگ فارسی معین ).
-
سوراخ سنب
لغتنامه دهخدا
سوراخ سنب . [ سُمْب ْ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) آلتی که بدان سوراخ کنند. (آنندراج ). مته . پرماه . مثقب . (ناظم الاطباء).
-
بیره
لغتنامه دهخدا
بیره . [ رَ / رِ ](اِ) مته و پرماه . (ناظم الاطباء). || لقمه و نواله و آنچه در دهان میخایند. (ناظم الاطباء).
-
بی ماه
لغتنامه دهخدا
بی ماه . (ص مرکب ) بدون ماه . تاریک . مقابل ماهناک . مقابل مقمر. مقابل پُرماه : ازو بازگشتم که بی گاه بودکه شب سخت تاریک و بی ماه بود.فردوسی .
-
ماه رمه
لغتنامه دهخدا
ماه رمه . [ رَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) آلتی باشد درودگران را که بدان چوب را سوراخ کنند و آن را پرماه نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی برماه که درودگران بدان چوب سوراخ کنند، لیکن این لغت شاهد می خواهد. (فرهنگ رشیدی ). برماه را گویند و آن آلتی باش...
-
چارماه
لغتنامه دهخدا
چارماه . (اِ مرکب ) چهارماه . || کنایه از چهارنعل دست و پای اسب . (آنندراج ) : پرماه و پرستاره شود هر زمان زمین زآن چار شش ستاره که در چارماه اوست . (از آنندراج ).- چارماه و چار شش ستاره ؛ کنایه از چهار نعل دست و پای اسب که هر نعلی شش میخ دارد. (آنن...
-
کشی
لغتنامه دهخدا
کشی . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به کش که قریه ای است در سه فرسخی جرجان بالای کوه . (از انساب سمعانی ). || منسوب به کش که قریه ای است نزدیک سمرقند. (الانساب ). || منسوب به شهر کش یا سبز به ماوراءالنهر. رجوع به کش شود. || ماهروی اهل شهرکش : سرای تو پر سر...
-
درخت سنب
لغتنامه دهخدا
درخت سنب . [ دِ رَ سُمْب ْ ] (نف مرکب ) درخت سنبنده . آنکه یا آنچه درخت یا چوب را سوراخ کند. || (اِ مرکب ) دارسنب . دارکوب . رجوع به دارسنب و درخت سنبه شود. || مته . مثقب . پرماه . (ناظم الاطباء). || موریانه . ارضه . اورنگ (در تداول مردم قزوین ) : خد...
-
دجی
لغتنامه دهخدا
دجی . [ دُ جا ] (ع اِ) تاریکی . تاریکی شب . (غیاث ). ظلمت : گاهی ز صنع ماشطه بر روی خوب روزگلگونه ٔ شفق کند و سرمه ٔ دجی . سعدی .- بدر دجی ؛ پرماه تاریکی : ذره ای از جمال و طلعت اوبه ز بدر دجی و شمس ضحاست . سوزنی .- دختر بدر دجی ؛ دختر بدرالدجی . م...
-
پرمه
لغتنامه دهخدا
پرمه . [ پ َ م َ ](اِ) بمعنی پرماه است که افزار چیزها سوراخ کردن باشد و بعربی مثقب گویند. (برهان ). مَتّه : ور همه اره نهی از بهر رفتن بر سرش وی قدمها دوخته بر جای چون پرمه بود. رضی الدین نیشابوری .بهر لعلی عقیقی داشته جفت عقیق از پرمه ٔ یاقوت می سفت...
-
چهارده
لغتنامه دهخدا
چهارده . [ چ َ / چ ِ دَه ْ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد اصلی میان سیزده و پانزده . ده بعلاوه ٔ چهار. رجوع به چارده شود.- ماه شب چهارده یا چهارده شب ؛ بدر. ماه تمام . پُرماه . گردمه . گردماه .- مِثل ماه شب چهارده ؛ سخت زیبا. بسیار زیبا.- مَه...