کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرسش نامۀ شب خواری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هم پرسش
لغتنامه دهخدا
هم پرسش . [ هََ پ ُ س ِ ] (ص مرکب ) در حال پرسیدن و گفتگو با هم . هم سخن . همراه : به یک جای بودند خوش هردوان همه راه هم پرسش و هم عنان .اسدی .
-
پرسش نامه
لغتنامه دهخدا
پرسش نامه . [ پ ُ س ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) ورقی که بر آن چند پرسش نوشته اند و به داوطلب کاری دهند تا پاسخها بر آن نویسد.
-
جستوجو در متن
-
شب
لغتنامه دهخدا
شب . [ ش َ ] (اِ، ق ) مدت فاصله ٔ از غروب آفتاب تا طلوع صبح صادق . (از فرهنگ نظام ). لیل . (برهان قاطع) (بهار عجم ) (آنندراج ). قرار داشتن قسمتی ازکره ٔ زمین است در تاریکی سایه ٔ زمین وقتی که آفتاب زیر افق پنهان باشد. (از التفهیم ). مقابل روز. مدت زم...
-
پخته خوار
لغتنامه دهخدا
پخته خوار. [ پ ُ ت َ / ت ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) مفت خوار. اَنگل . گدا. مردم آرام طلب و گرانجان : نیم شب فی امان من لباس الظلام بر آن حدود گذشتم و پخته خواری چند که هم از این نمد کلاه کرده بودند و هم بر این راه چاه کنده از این دقیقه غافل گشتند وخویش ...
-
ملازمانی
لغتنامه دهخدا
ملازمانی .[ م ُل ْ لا زَ ] (اِخ ) شاعری از مردم یزد و معاصر شاه عباس بوده است (متوفی به سال 1021 هَ . ق .) نصرآبادی آرد: «از اشعار او ظاهر می شود که خیلی قدرت داشته . مشهور است که دیوان خواجه حافظ را جواب گفته به خدمت شاه عباس برده گفت دیوان خواجه حا...
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب . [ ح َ ](اِخ ) ابن محمد الحقوری الهروی ، مکنی به ابوالحرث حقوری . از معاریف خراسان و مشاهیر فضلا بوده است ، شعرش از شِعری ̍ درگذشته و فضلش بساط هنر عنصری درنوشته ، در قصیده ای میگوید و جواب و سؤال را رعایت میکند:گفتم این گه گه نمودن روی جباری ب...
-
نقش نشستن
لغتنامه دهخدا
نقش نشستن . [ ن َ ن ِش َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از اعتبار پیدا کردن ، و لهذا در ضبطوربط و بندوبست ملک مستعمل می شود چنانکه می گویند نقش فلانی خوب نشست ، مراد آن می باشد که اعتبار و دولت به هم رسانید و اگر گویند نقش بد نشست اراده آن بود که ذلت و خواری...
-
وادی الجن
لغتنامه دهخدا
وادی الجن . [ دِ ل ْ ج ِن ن ] (اِخ ) محلی است نزدیک مدینه که پریان در آنجا اسلام آوردند. صاحب مجمل التواریخ آرد: «... پس پیغمبر به طایف رفت قبول نکردندش و به خواری گذاشتند آن شب به بطن النخله باستاد که نیارست به شهر اندر شدن و نماز همی کرد و قرآن همی...
-
فرومردن
لغتنامه دهخدا
فرومردن . [ ف ُ م ُ دَ ] (مص مرکب ) خاموش شدن چراغ ، شمع، آتش و جز آن : چو از زلف شب بازشد تابهافرومرد قندیل محرابها. منوچهری (دیوان ص 4).تا مگر مشغله ٔ پاسبان بنشیند و مشعله ٔ کاروانیان فرومیرد. (سندبادنامه ). شعله ٔ آل سامان فرومرد و کوکبه ٔ دولت ا...
-
خسف
لغتنامه دهخدا
خسف . [ خ َ ] (ع اِ) نقصان . کمی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). || مخرج آب چاه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فرورفتگی و پستی و مغاکی ظاهر زمین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خُسف . (از منتهی الارب ) (از اق...
-
خوارکار
لغتنامه دهخدا
خوارکار. [ خوا / خا ] (ص مرکب ) لاابالی . اهمال کار. مساهل . سهل انگار. بی بندوبار. بی مبالات . مسامحه کار. (یادداشت بخط مؤلف ) : کسی گفت خراد برزین گریخت همی زآمدن خون مژگان بریخت چنین گفت پس با پسرساوه شاه که این بدگمان مرد چون یافت راه شب تیره و ...
-
حقوری هروی
لغتنامه دهخدا
حقوری هروی . [ ح َ وَ ی ِ هَِ رَ ] (اِخ ) ابوالحارث حرب بن محمد. از معاریف خراسان و مشاهیر فضلا بود. شعرش از شعری ̍ درگذشته و فضلش بساط هنر عنصری درنوشته . در قصیده ای که جواب و سؤال را رعایت میکند میگوید:گفتم این گه گه نمودن روی جباری بودگفت قدر مر...
-
عزت ملک
لغتنامه دهخدا
عزت ملک . [ ع ِزْ زَ م َل ِ ] (اِخ ) وی همسر امیر شیخ حسن چوپانی (کوچک ) و اصلاً رومی بود. او را با امیر یعقوب شاه روابط عاشقانه بود، و به سال 744 هَ .ق . امیر شیخ حسن قشونی به سرکردگی سلیمان خان و امیر یعقوب شاه از امرای روم به تسخیر آن بلاد فرستاد ...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن خطیب گنجه ای (ابن خطیب ) از شعرای دوره ٔ غزنوی است وی از اهالی گنجه و شوی مهستی شاعره ٔ معروف ایران است امیر علیشیر نوائی در مجالس النفائس ص 327 چنین آورده است : ابن خطیب گنجه ای - نام او تاج الدین احمد است معاصر...