نقش نشستن . [ ن َ ن ِش َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از اعتبار پیدا کردن ، و لهذا در ضبطوربط و بندوبست ملک مستعمل می شود چنانکه می گویند نقش فلانی خوب نشست ، مراد آن می باشد که اعتبار و دولت به هم رسانید و اگر گویند نقش بد نشست اراده آن بود که ذلت و خواری کشید. (آنندراج ) :
باشد به لبت نشان دندان
نقشی که به مدعا نشیند.
نقش امید بوسه به وجه حَسَن نشست
تا شد نهفته در خط شب گون عقیق تو.
- نقش بد نشستن ؛ نقشی که به مراد ننشیند. (غیاث اللغات ).