کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرآژنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرآژنگ
لغتنامه دهخدا
پرآژنگ . [ پ ُ ژَ ] (ص مرکب ) پرچین . پرشکنج . پرشکن . پرنورد : بماند ستم دلتنگ بخانه در چون فنگ ز سرما شده چون نیل سر و روی پرآژنگ . حکاک .بدان کاخ بنشست بوزرجمهربدید آن پرآژنگ چهر سپهر. فردوسی .بیامد نهم روز بوزرجمهرپر از آرزو دل پر آژنگ چهر. فردوس...
-
جستوجو در متن
-
پرنورد
لغتنامه دهخدا
پرنورد. [ پ ُن َ وَ ] (ص مرکب ) پرچین و پرشکنج . پرآژنگ . پرشکن .
-
آژنگ
لغتنامه دهخدا
آژنگ . [ ژَ ] (اِ) چین . شکن . شکنج . انجوغ . نَوَرد. ترنجیدگی که بر اندام افتد از خشم یا پیری و یا بیماری : بماندستم چون فنگ در این خانه و دلتنگ ز سرما شده چون نیل سر وروی پرآژنگ . حکاک .دلی را پر از مهر دارد سپهردلی پر ز کین و پرآژنگ چهر. فردوسی .چ...
-
پرشکنج
لغتنامه دهخدا
پرشکنج . [ پ ُ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) پرچین . پرشکن . پرآژنگ . پرنورد. پرانجوغ . || مجعد (موی ).
-
بوزرجمهر
لغتنامه دهخدا
بوزرجمهر. [ زَ م ِ ] (اِخ ) نام وزیر انوشیروان . (از فهرست ولف ). بزرگمهر. (فرهنگ فارسی معین ) : برفتند یکسر پرآژنگ چهربیامد بر شاه بوزرجمهر. فردوسی .بیامد نهم روز بوزرجمهرپر از آرزو دل پرآژنگ چهر. فردوسی .رجوع به بزرجمهر و بزرگمهر شود.
-
نصرت یافتن
لغتنامه دهخدا
نصرت یافتن . [ ن ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) فاتح شدن . ظفریافتن . پیروز آمدن . فتح کردن : زی تو آید عدو چو نصرت یافت کرده دل تنگ و روی پرآژنگ .ناصرخسرو.
-
پرشکن
لغتنامه دهخدا
پرشکن . [ پ ُ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) سخت مُجعد. پرچین . پرآژنگ . پرشکنج . بسیارنورد. پرانجوغ : ای عهد من شکسته بدان زلف پرشکن باز این چه سنبل است که سر برزد از سمن . فرخی .چون ز نسیم می شود زلف بنفشه پرشکن وَه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمیکند. حافظ. ||...
-
فرب
لغتنامه دهخدا
فرب . [ ف َ رَ ] (اِخ ) از جمله ٔ شهرهاست و نواحی علیحده دارد و از لب جیحون تا فرب یک فرسنگ است و چون آب خیزد نیم گردد و گاه باشد که تا فرب آب جیحون رسد. فرب مسجد جامع بزرگ دارد و دیوارها و سقف آن از خشت پخته کرده اند چنانکه در وی هیچ چوب نیست و در و...
-
دژم کرده
لغتنامه دهخدا
دژم کرده . [ دُ ژَ / دِ ژَ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) اندوهگین ساخته و غمگین کرده . رجوع به دژم کردن شود.- دژم کرده چشم ؛ گریان و غمزده : خبر یافت آمد دژم کرده چشم بدان چاکران بانگ برزد بخشم . اسدی .- دژم کرده روی ؛ افسرده و پرآژنگ و تیره روی : جوا...
-
شیروی
لغتنامه دهخدا
شیروی . (اِخ ) شیرو. شیرویه که به پدر عاق شد. (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج )(از برهان ) (از انجمن آرا). نام پادشاهی از پادشاهان ایران (قباد سوم ) که پسر خسرو پرویز بود. (از فرهنگ لغات ولف ). نام پسر خسرو پرویز که شیرویه نیز گویند. (از لغات شاهنام...
-
البا
لغتنامه دهخدا
البا. [ اُ] (اِ) قلیه ٔ پوتی را گویند و آن دل و جگر قیمه کشیده در روغن بریان کرده باشد و حسرةالملوک همانست . (برهان ). طعامی است ترکان را. (انجمن آرا) : رویت چو یکی کاسه ٔ اکرا شده واژنگ وز کاج قفا گشته برنگ شش البا. سوزنی (از آنندراج ).تا روی پرآژنگ...
-
پرداغ
لغتنامه دهخدا
پرداغ . [ پ ُ ] (ص مرکب ) دردناک . المناک . پر از درد و داغ . پر از درد و رنج : کزین تخمه پرداغ و دودیم و دردشب و روز با پیچش و باد سرد. فردوسی .یکی نامه بنوشت پرداغ و درددو دیده پر از آب و رخساره زرد. فردوسی .یکی نامه بنوشت پرداغ و دردپرآژنگ رخ لب پ...
-
بخشایش آوردن
لغتنامه دهخدا
بخشایش آوردن .[ ب َ ی ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) رقت کردن . رحم کردن . ترحم کردن . رحمت آوردن . عفو کردن . درگذشتن : نه بخشایش آرد بکس بر نه مهردژآگاه دیوی پرآژنگ چهر. فردوسی .که ایوان او بود زندان من چو بخشایش آورد یزدان من . فردوسی .کنون رنج مهرش بجایی ر...
-
سرما
لغتنامه دهخدا
سرما. [ س َ ] (اِ) سرما (از: سرد) به شباهت با گرما (از: گرم ) ساخته شده (والا میبایست سردا بشود). (دارمستتر تتبعات ایرانی ج 1 ص 267). همین شکل در پهلوی نیز وجود دارد: «سرماک » برابر «گرماک » . گیلکی «سرمه » ، فریزندی و یرنی و نطنزی «سرما» ، سمنانی «س...