کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرآتش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرآتش
لغتنامه دهخدا
پرآتش . [ پ ُ ت َ ] (ص مرکب ) مملو از آتش .- دل پرآتش ؛ سخت غمگین . سخت اندوهناک : پر از خون شد آن سنبل مشکبوی دلش شد پرآتش پر از آب روی . فردوسی .دلم شد پرآتش ز تیمار اوی که چون بود با گور پیکار اوی .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
بهشتی لقا
لغتنامه دهخدا
بهشتی لقا. [ ب ِ هَِ ل ِ ] (ص مرکب ) بهشتی روی . زیباروی : چون دوزخی گر ابر سیاه و پرآتش است زو بوستان چرا که بهشتی لقا شده ست ؟ناصرخسرو.
-
مصلحت اندیشی
لغتنامه دهخدا
مصلحت اندیشی . [ م َ ل َ ح َ اَ ] (حامص مرکب ) عمل مصلحت اندیش . || اندیشیدن درباره ٔ صلاح کار. به مصالح کار اندیشه گماشتن . خیر و صلاح خویشتن در نظر گرفتن : چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی هم سینه پرآتش به هم دیده پرآب اولی . حافظ.و رجوع به مصلحت ...
-
نوشینه
لغتنامه دهخدا
نوشینه . [ نو ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) نوشین . شیرین . دلچسب . گوارا. مطبوع . در تمام معانی رجوع به نوشین شود : رطب چین درآمد ز نوشینه خواب دماغی پرآتش دهانی پرآب . نظامی .|| شراب گوارا. نوشین باده . (برهان قاطع) (آنندراج ). نوشین . از صفات شراب است . |...
-
رطب چین
لغتنامه دهخدا
رطب چین . [ رُ طَ ] (نف مرکب ) آنکه رطب چیند. که رطب از نخل بازکند. رباینده ٔ رطب از نخل : در باغچه ٔ گل قصب چین گردن زده زنگی رطب چین . نظامی .رطب چینی که با نخلم ستیزدز من جز خار هیچش برنخیزد. نظامی .رطب چین درآمد زدوشینه خواب دماغی پرآتش دهانی پرآ...
-
اخدود
لغتنامه دهخدا
اخدود. [ اُ ] (اِخ ) (اصحاب ...) مردمی که مؤمنین به پیغامبری را در اخدودی پرآتش کرده سوخته اند. مؤلف قاموس الاعلام آرد: قومی هستند بنجران یمن ، کعب ذونواس یکی از ملوک یمن آنان را به دین یهود دعوت کرد و ایشان از قبول آن دین تن زدند و در زبان عرب کلم...
-
تفته دل
لغتنامه دهخدا
تفته دل . [ ت َ ت َ / ت ِ دِ ] (ص مرکب ) تنگدل و غمناک و دل فگار. (ناظم الاطباء) : از اشک گرم تفته دلان در سواد خاک طوفان آب آتش زای اندر آمده . خاقانی . || که دل سوخته و پرالتهاب دارد. که درون سوزان و پرآتش دارد : روشن درون تفته دل گرم ژاژخای آتش نه...
-
بیرون زدن
لغتنامه دهخدا
بیرون زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) برون زدن . برزدن . خارج شدن .- بیرون زدن سر ؛ برآوردن . طلوع کردن : چون کشتی پرآتش و گرد اندر آب نیل بیرون زد آفتاب سر از گوشه ٔ جهن . عسجدی . || خارج کردن .- بیرون زدن لشکر ؛ بیرون آوردن لشکر. مجهز کردن لشکر در خارج ...
-
هاشمی
لغتنامه دهخدا
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) (خواجه ...) یا (خواجه هاشم ). از سادات بخارا و شیخ الاسلام آن دیار بود. وی از شعرای قرن نهم هجری است . آذر بیگدلی مؤلف تذکره ٔ آتشکده مثنوی به نام مخزن الانوار که به تقلید مخزن الاسرارنظامی گنجوی سروده شده به وی نسبت میدهد. ظا...
-
منقل
لغتنامه دهخدا
منقل . [م َ ق َ ] (ع اِ) راه در کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || پای افزار. (مهذب الأسماء). موزه و نعل کهنه ٔ درپی کرده . (منتهی الارب ). موزه و کفش کهنه ٔ درپی کرده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموار...
-
فرازآمدن
لغتنامه دهخدا
فرازآمدن . [ ف َ م َ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک شدن : تا زنده باشی کس فراز تو نیارد آمد. (مجمل التواریخ و القصص ).از درخت باردارش بازنشناسی ز دورچون فرازآیی بدو در زیر برگش بار نیست . ناصرخسرو.فرازآمد به گرد بارگه تنگ به تندی کرد سوی خسرو آهنگ . نظامی . |...
-
منجل
لغتنامه دهخدا
منجل . [ م ِ ج َ ] (ع اِ) داس . ج ، مناجل . (مهذب الاسماء)(آنندراج ). داس و ابزاری که بدان درو می کنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مِحصَد. مِقضَب . مِقضاب . مِحطَب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تا بود ابلق زمان در تک تا شود منجل هلال مجن تو ...
-
غضنفر
لغتنامه دهخدا
غضنفر. [ غ َ ض َ ف َ ] (اِخ ) کله جاری (مولانا...کله جاری ) . آذر در آتشکده آرد: اصل وی از قریه ٔ کلجار من قری دار المؤمنین است . اکثر اوقات در کاشان بوده . این اشعار از اوست :امروز هرکه بود ز ما سرگران گذشت دوشت مگر ز ما گله ای بر زبان گذشت .و نیز ...
-
هنوز
لغتنامه دهخدا
هنوز.[ هََ ] (ق ) تاکنون و تا حال . (برهان ) : دلم پرآتش کردی و قد و قامت کوزفرازنامد هنگام مردمیت هنوز؟ آغاجی .هنوز از لبت شیر بوید همی دلت ناز و شادی بجوید همی . فردوسی .بدو گفت نیرنگ سازی هنوزنگردد همی پشت شوخ تو کوز؟ فردوسی .هنوز آن کمربند نگشاده...