کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پد
لغتنامه دهخدا
پد. [ پ َ ] (اِ) سفیددار. غَرَب . درختی را گویند که هرگز بار ندهد. (برهان ).
-
پد
لغتنامه دهخدا
پد. [ پ ِ ] (اِ)مخفف پدر. (برهان ).
-
پد
لغتنامه دهخدا
پد. [ پ ُ ] (اِ) پود. حُراق . خف . بد.پیغَه . بَدَه . حَرّاقَه . چوب پوسیده باشد که آتش گیره کنند. (برهان ). و آنرا پود نیز گویند : گر برفکند گرم دم خویش بگوگردبی پود ز گوگرد زبانه زند آتش . منجیک .و رجوع به پده شود.
-
واژههای مشابه
-
لاسه پد
لغتنامه دهخدا
لاسه پد. [ س ِ پ ِ ] (اِخ ) رجوع به لاسپد شود.
-
بشن پد
لغتنامه دهخدا
بشن پد. [ ب ِ ش َ پ َ ] (اِ) بشن پذ . نوعی از سرود هندی است مثل دهرپد. (غیاث ) (آنندراج ) (ماللهند ص 273 س 8).
-
جستوجو در متن
-
لیکوپود
لغتنامه دهخدا
لیکوپود. [ ک ُ پُدْ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی گیاه نهانزاد از تیره ٔ لیکوپودیاسه . گیاه پای گرگ . پنجه ٔ گرگ .
-
پدپود
لغتنامه دهخدا
پدپود. [ پ ُ ] (اِ مرکب ) خف . آتش گیره . حراقه . رجوع به پُد و پُده شود.
-
پدرام
لغتنامه دهخدا
پدرام . [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) (از پَد، پَت ، ضد و مقابل . و رام ) توسن . سرکش . || بدخواه و بی مهر. (شعوری از محمودی ).
-
پن گوئن
لغتنامه دهخدا
پن گوئن . [ پ َ ءَ ] (فرانسوی ، اِ) قسمی از مرغان پالمی پد با بالهای کوتاه که در سواحل نواحی قطبی زیست می کنند.
-
پرین
لغتنامه دهخدا
پرین . [ پْری ُ / پ ِ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) جنسی از طیور پالمی پد از خانواده ٔ پوفی نیده که در دریای جنوبی منتشرند.
-
اسپ بد
لغتنامه دهخدا
اسپ بد. [ اَ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: اسپ + بد (پد)، پسوند) ظاهراً کلمات اسبذ و اسابذه و اسبذیین اصلشان اسپ بد باشد. رجوع به کلمات فوق و بحرین شود.
-
حراق
لغتنامه دهخدا
حراق . [ ح ُ ](ع اِ) آب سخت شور. || آتش گیره . || سوخته . || رکوی سوخته و بتشدید راء نیز بکار رفته است . (شرفنامه ٔ منیری ). || سوخته ٔ چقماق . سوخته ٔ چخماق . || اسب بسیار دونده . || کسی که فساد کند در هر چیز. || آنچه به آن نخل را گشن دهند. (منتهی ا...
-
پیفه
لغتنامه دهخدا
پیفه . [ ف َ / ف ِ ] (اِ) چوبی باشد پوسیده در ولایت خوزستان و آنرا بجای آتشگیره بکار برند یعنی با سنگ چخماق آتش در آن زنند.(برهان ). چوب پوسیده که در خوزستان بجای آتشگیره برچخماق زنند. (آنندراج ). پد. پود. بد. بود. خف . حراق . قو. قاو. چوبی باشد خودر...