حراق . [ ح ُ ](ع اِ) آب سخت شور. || آتش گیره . || سوخته . || رکوی سوخته و بتشدید راء نیز بکار رفته است . (شرفنامه ٔ منیری ). || سوخته ٔ چقماق . سوخته ٔ چخماق . || اسب بسیار دونده . || کسی که فساد کند در هر چیز. || آنچه به آن نخل را گشن دهند. (منتهی الارب ). || خف . پود. پد. بود. بُد. بیضه . پوک .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.