کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاچین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاچین
لغتنامه دهخدا
پاچین . (اِ مرکب ) زیر ازاره و روی پی در دیوار. || دامان زنانه .- پی و پاچین دررفته ؛ سخت سست و بی ثبات و در حال فروریختن و انهدام چنانکه خانه .
-
واژههای مشابه
-
پی و پاچین
لغتنامه دهخدا
پی و پاچین . [ پ َ / پ ِ ی ُ پا ] (اِ مرکب ) پی و بنیان . شالده .- خانه ٔ پی و پاچنی در رفته ؛ خانه ٔ از پای بست ویران : رطوبت در پی و پاچین این بنا نفوذکرده است ، سخت نمناک گشته است .
-
جستوجو در متن
-
دررفته
لغتنامه دهخدا
دررفته . [ دَرْ، رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی (در معنی فاعلی ) از دررفتن . رفته . شده . || درآمده . بدرون رفته . || فرار کرده . || پاره شده . تغییر یافته : کف فرش در رفته است . پی و پاچین دررفته . || کسر شده . کم شده . منها شده .یک خیک روغن...
-
دستپاچه
لغتنامه دهخدا
دستپاچه . [ دَ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) عجول . (ناظم الاطباء). تند. عَجِل . عَجلان . شتابزده . شتابان در کاری . أعجل . (یادداشت مرحوم دهخدا).- امثال : آدم دستپاچه کار را دو بار می کند . لعنت به کار دستپاچه ؛ تعست العجلة. || پریشان خاطر. سرگشته . مضطر...
-
چین
لغتنامه دهخدا
چین . (نف ) مخفف چیننده . رجوع به چیننده و نیزرجوع به ترکیبات ذیل در معانی و ردیفهای خود شود.- پاورچین پاورچین رفتن ؛ قدم آهسته و یواش رفتن . با تأنی و طمأنینه رفتن . آهسته و بی صدا گام برداشتن . || برگزیننده . انتخاب کننده .- دست چین کردن ؛ انتخ...
-
چین
لغتنامه دهخدا
چین . (اِ) شکن و بهم کشیدگی و ترنجیدگی در پوست روی یا پارچه یا چرم و امثال آنها. آژنگ . (از فرهنگ اسدی نخجوانی ). شکنج . (برهان ) (آنندراج ). یرا. (ملحقات برهان ). انجوغ که بر اندام از لاغری و پیری پیدا آید. (اوبهی ). گره چنانکه در موی یا ابروی . پیچ...
-
دامن
لغتنامه دهخدا
دامن . [ م َ ] (اِ) دامان . ذیل . (دهار). آن قسمت از قبا و ارخالق و سرداری و جز آن که از کمر بزیر آویزد. از کمر به پایین هر جامه . قسمت پایین قبا و غیره از سوی پیش . قسمت سفلای قبا و غیره از قدام . قسمت پایین جامه . رفل . (منتهی الارب ). قسمت پیش از ...