کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پادشازاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پادشازاده
لغتنامه دهخدا
پادشازاده . [دْ / دِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) شاهزاده : شد آن پادشازاده لرزان ز بیم هم اندر زمان شد دلش بر دو نیم . فردوسی .شنیدم که وقتی گدازاده ای نظر داشت با پادشازاده ای .سعدی (بوستان ).
-
جستوجو در متن
-
گدازاده
لغتنامه دهخدا
گدازاده . [ گ َ / گ ِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) فرزند گدا. کسی که از خانواده ٔگدا باشد. || پست فطرت . خسیس : شنیدم که وقتی گدازاده ای نظر داشت با پادشازاده ای .سعدی (بوستان ).
-
افرنگ
لغتنامه دهخدا
افرنگ . [ اَ رَ ] (اِ) اورنگ و تخت پادشاهی . (ناظم الاطباء). اورنگ است که تخت پادشاهان باشد. (هفت قلزم ) (برهان ) (آنندراج ).بمعنی تخت مرادف اورنگ . (فرهنگ رشیدی ) : خدایگان جهان خسرو بزرگ اورنگ برآورنده ٔ نام و فروبرنده ٔ رنگ . فرخی . || فر و زیبائی...
-
لرزان
لغتنامه دهخدا
لرزان . [ ل َ ] (نف ، ق ) نعت فاعلی از لرزیدن . لرزنده . در حال لرزیدن . مرتجف . متزلزل . مرتعد. مرتعش .مترجرج . رجراج . رَجراجة. (منتهی الارب ) : بالا چون سرو نورسیده بهاری کوهی لرزان میان ساق و میان برصبر نماندم چو این بدیدم گفتم خه که جز از مسکه خ...
-
ابوجعفر
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن خلف بن اللیث . ملقب به امیر شهید. مولد او به روزدوشنبه چهار روز باقی از شعبان سنه ٔ ثلث و تسعین و مأتین (293 هَ . ق .). و اندر وقت که از مادر بوجود آمد کف دست گشاده داشت هر دو، زنان اهل بیت او گفتندهر چه ...