کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يُصْلِحْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مرطوبین
لغتنامه دهخدا
مرطوبین . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مرطوب در حالت نصبی و جری (در فارسی رعایت این قاعده نشود): و یصلح للمرطوبین و المحرورین . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
لماق
لغتنامه دهخدا
لماق . [ ل َ ] (ع اِ) چیزی . ماذاق لماقاً؛نچشید چیزی (هذا یصلح فی الاکل و الشرب ). (منتهی الارب ). چیزی اندک . (منتخب اللغات ). لماج . لماظ. لماک .- هیچ لماقی نچشیده بودن ؛ هیچ چیزی نچشیده بودن .
-
استطباب
لغتنامه دهخدا
استطباب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درمان پرسیدن از طبیب . طلب طبیب و دواشناس کردن . یقال : هو یستطب ّ لوجعه ؛ ای یستوصف الدواء ایها یصلح لدائه . (منتهی الارب ). || وصف علاج کردن . (زوزنی ). صفت علاج کردن . || علّت خواستن .
-
بابة
لغتنامه دهخدا
بابة. [ ب َ ] (ع ص ) لایق و سزاوار. (ناظم الاطباء). || وجه و جهت . ج ، بابات . || در حساب و حدود بمعنی غایت است . (منتهی الارب ). || هذا بابته ؛ ای یصلح له . || هذا بابته ؛ ای شرطه . (منتهی الارب ). و رجوع به بابت شود.
-
غفرة
لغتنامه دهخدا
غفرة. [ غ ُ رَ ] (ع اِ) پوشش چیزی . (منتهی الارب ). آنچه بدان چیزی را بپوشند، یقال : اغفروا هذا الشی ٔ بغفرته ؛ ای اصلحوه بما ینبغی أن یصلح به . (اقرب الموارد). || غفرة الامر؛ سزاوار آن کار. (منتهی الارب ). معنی مجازی غفره است . رجوع به معنی اول شود...
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد. معروف به ابن الفراء مکنی به ابوعلی . از رجال سیاسی قرن چهارم هجری و دهم میلادی است . او راست : «رسل الملوک و من یصلح للرسالة و السفارة». (معجم المؤمنین از فهرست مکتبه ٔ ظاهریه ٔ دمشق ).
-
بابا
لغتنامه دهخدا
بابا. (اِخ ) پاپ : فهو عندالمسلمین کالبابا، او کخلیفة پطرس ، عندالنصاری الکاتولیک . (نقود ص 133): وربما استعصوا علیه فیها ربهم حتی یصلح بینهم البابا. (ابن بطوطه ). و یأتی الیها [ الی ایا صوفیه ] البابا، مرة فی السنة. (ابن بطوطه ). رجوع به پاپ شود.
-
تسوس
لغتنامه دهخدا
تسوس . [ ت َ س َوْ وُ ] (ع مص ) کرم افتادن در طعام . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : و اذا عتق السوسن المعروف بالایرس ، تسوس و تثقب غیر انه یکون حینئذ اطیب رائحة منه قبل ذلک و قوته مسخنة ملطفه و یصلح للسعال . (ابن البیطار ج 1 ص 71).
-
کر
لغتنامه دهخدا
کر. [ ک َرر ] (ع مص ) حمله کردن بر کسی و میل نمودن بدو. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). میل نمودن و حمله کردن . یقال : انهزم عنه ثم کر علیه . کُرور. تَکرار. (اقرب الموارد). || برگردیدن سوار از میدان جنگ جهت جولان و دوباره بازگشتن برای نبرد. (از ...
-
تثقیب
لغتنامه دهخدا
تثقیب . [ ت َ ] (ع مص ) سوراخ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (قطر المحیط) (زوزنی ) (دهار) (صراح اللغة) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آتش افروختن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). برافروختن آتش . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (ن...
-
جران العود
لغتنامه دهخدا
جران العود. [ ج ِ نُل ْ ع َ ] (اِخ ) لقب شاعری است که بمناسبت بیت زیر درباره ٔ دو زن خویش بدین نام ملقب شده است :خذا حذراً یا جارتی فاننی رأیت ُ جران العود قد کادیصلح .یعنی از جران العود تازیانه ای ساخت تا زنهای خود را با آن بزند. (از اقرب الموارد)....
-
استصحاب
لغتنامه دهخدا
استصحاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خواندن بصحبت و معاشرت . (منتهی الارب ). بصحبت و معاشرت خواندن کسی را. صحبت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). صحبت کسی خواستن . (زوزنی ). || یاری خواستن از کسی . (منتهی الارب ). یار خواستن . || چیزی خواستن . (تاج المصادر بیهقی ...
-
استغفار
لغتنامه دهخدا
استغفار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آمرزش خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). غفران طلبیدن . مغفرت طلبیدن . طلب مغفرت . (غیاث ). توبه کردن : استغفر من ذنبه و استغفره ایاه و استغفر اﷲ لذنبه . (منتهی الارب ) : استغفر لهم او لاتستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعین...
-
اراک
لغتنامه دهخدا
اراک . [ اَ ] (ع اِ) درختی است که بچوب آن مسواک کنند. (منتهی الارب ). درخت پیلو که از بیخ آن مسواک سازند. (غیاث اللغات ). از بیخها و شاخهای آن مسواک سازند و برگهای آن بشتران چرانند و آنرا بهندی پیلو خوانند. (آنندراج ). برگش در زمستان بریزد. درختی است...
-
غفر
لغتنامه دهخدا
غفر. [ غ َ ] (ع مص ) غفر امر؛ به چیز سزاوار و بایست بیاراستن کار را و اصلاح کردن . (منتهی الارب ). اصلاح کار. (المنجد): غفر الامر بغفرته و غفیرته ؛ اصلحه بما ینبغی ان یصلح به . (اقرب الموارد). || غفر شی ٔ؛ پوشیدن چیز را. (منتهی الارب ). ستر. (از اقرب...