کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَمِينِهِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یمینه
لغتنامه دهخدا
یمینه . [ ی َ ن َ / ن ِ ] (اِ) معده . (ناظم الاطباء). معده را گویند که محل طبخ طعام است در شکم .(برهان ). معده را گویند که جای نضج و طبخ طعام است . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
تتاون
لغتنامه دهخدا
تتاون . [ ت َ وُ ] (ع مص ) تتاءُن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): هو یتتاوُن للصید اذا جأه ُ مرة عن یمینه و مرة عن شماله . (اقرب الموارد) (قطر المحیط)(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تتامُن شود.
-
حلان
لغتنامه دهخدا
حلان . [ ح ُل ْ لا ] (ع اِ) آنچه سوگند را بگشاید: یقال اعطه حلان یمینه اَی ما یحللها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بزغاله و بره یا خاص است ببچه ای که شکم مادرش کفانیده بیرون آرند. (منتهی الارب ). بچه ٔ بز و گوسفند. (آنندراج ). بچه ٔ گوسپند. ج ، ...
-
تنعیم
لغتنامه دهخدا
تنعیم . [ ت َ ] (اِخ ) موضعی است بر سه یا چهار کروه از مکه نزدیکتر به اطراف جبل به سوی خانه ٔ کعبه . سمی لأن علی یمینه جبل نعیم و علی یساره جبل ناعم و الوادی اسمه نعمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به فاصله ٔ سه کروه از مکه به جانب شمالی ، مناسک عمر...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن ابی شمر، جبلةبن الحارث الرابعبن حجر، معروف بحارث غسانی ، ملقب به اعرج و چون مادر او جفنی بود او را حارث جفنی و حارث پنجم نیز گویند، از پادشاهان مشهور غسان است و او را در عرب عراق و حجاز وقایع مشهور است . وی پدر حلیمه ای است ک...
-
تجاهل العارف
لغتنامه دهخدا
تجاهل العارف . [ ت َ هَُ لُل ْ رِ ] (ع اِ مرکب ) با وجود علمی در امری اظهار جهل کردن و مقولات کثیره از روی استفهام بر زبان آوردن :سرو گلزار ارم یا قامت دلجوست این زلف مشکین یا کمند گردن آهوست این اختر صبح سعادت مرکز پرگار عشق تخم آه آتشین یا خال عنبر...
-
زب
لغتنامه دهخدا
زب . [ زُب ب ] (ع اِ) نره ٔ مرد یا عام است . ج ، اَزَب ّ و ازباب و زَبْبَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زب در لغت اهل یمن : ذکر است مطلقاً انسان و غیر انسان و یا آنکه مخصوص به انسان است . ابن درید تنها معنی اخیر را موافق عربی صحیح دانست...
-
مهین
لغتنامه دهخدا
مهین . [ م ِ ] (ص تفضیلی ، ص عالی ) (مه = بزرگ + ین ) بزرگتر. (غیاث ). بزرگترین . (برهان ). مقابل کهین . اکبر. اسن . بزاد برآمده ترین . آن بزرگتر به سال . سالخورده تر. کِبَرَة. فرزند بزرگتر : از این هر سه کهتر بود پیش رومهین از پس و در میان ماه نو. ف...
-
حجرالولادة
لغتنامه دهخدا
حجرالولادة. [ ح َ ج َ رُل ْ وِ دَ ] (ع اِ مرکب ) حجرالعقاب . اکتمکت . گن ابلیس . حجرالنسر. حجر البحری . حجرالبهت . حجرالنسا. حجرالماسکة. حجرالیسر. ایاطیطس .صاحب تحفه در ذیل کلمه ٔ حجرالیسر گوید: سنگی است سفید و مدور و صاف و از حجاز خیزد و قسمی از اکت...
-
معده
لغتنامه دهخدا
معده . [ م ِ دَ / دِ ] (از ع ، اِ) عضو آدمی که طعام در آن قرار یابد و هضم شود. (غیاث ). آلتی به شکل کیسه که غذا پس از عبور از حلق و مری در آن داخل می گردد و شروع به هضم می کند و یمینه نیز گویند و در انسان یک معده بیش وجود ندارد ولی در حیوانات علفخوار...
-
طلحة
لغتنامه دهخدا
طلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن عثمان بن عمروبن کعب بن سعدبن تیم بن مرة القرشی التیمی ، معروف به طلحة الجواد یا طلحةالجود، مکنی به ابومحمد. صحابی جلیل و از کبار اصحاب رسول (ص ) و از عَشَره ٔ مبشره و یکی از اصحاب ششگانه ٔ شوری است و نسبت وی با پی...
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْلاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ ابوالربیع سلیمان بن حاکم بامر اﷲ اول ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قبّی بن علی بن ابی بکربن خلیفة مسترشد باﷲبن مستظهر باﷲ عباسی ، مشهور به حاکم دوم . سیوطی گوید: چون حاکم بامر اﷲ ...