حلان . [ ح ُل ْ لا ] (ع اِ) آنچه سوگند را بگشاید: یقال اعطه حلان یمینه اَی ما یحللها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بزغاله و بره یا خاص است ببچه ای که شکم مادرش کفانیده بیرون آرند. (منتهی الارب ). بچه ٔ بز و گوسفند. (آنندراج ). بچه ٔ گوسپند. ج ، حلالین . (مهذب الاسماء). || سوسمار. || (ص ) ناچیز و رایگان . || باطل . یقال : دمه حلان . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.