کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَرْمُونَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زئم
لغتنامه دهخدا
زئم . [ زِءْم ْ ] (ع اِ) چشم . یقال : یرمون فی زئمک ؛ یعنی می اندازند در چشم تو. || حَسَب . یقال : طعنوا فی زئمه ؛ طعن عیب کردند در حسب او. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
پنجکیه
لغتنامه دهخدا
پنجکیه . [ پ َ ج َ کی ی َ / ی ِ ] (ص ) بنجکیة. قال ابوزید: البنجکیة معناه : أن ّ أهل خراسان کان کل ّ خمسة منهم علی حمار و ربّما قالوا یرمون بخمس نُشابات فی موضع. (المعرّب جوالیقی ص 71). پنجگان .
-
ملاحظ
لغتنامه دهخدا
ملاحظ. [ م َ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ مَلحَظ. (از اقرب الموارد). ج ِ ملحظ، مصدر میمی از لحظه ولحظ الیه ، یعنی به دنبال چشم به سوی او نگریست . (مقدمه ٔ دیوان حافظ چ قزوینی حاشیه ٔ ص صو) : یرمون بالخطب الطوال و تارةوحی الملاحظ خفیة الرقباء.ابوداودبن جریر ایادی...
-
محصنات
لغتنامه دهخدا
محصنات . [ م ُ ص َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُحْصَنَة. زنان آزاد. (ترجمان القرآن جرجانی ) (ازمهذب الاسماء) : والمحصنات من النساء الا ما ملکت ایمانکم . (قرآن 24/4). و من لم یستطع منکم طولا ان ینکح المحصنات المؤمنات ... و آتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مساف...
-
رمی
لغتنامه دهخدا
رمی . [ رَم ْی ْ ] (ع مص ) انداختن چیزی از دست . (منتهی الارب ).افکندن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). رمایة. (اقرب الموارد). افکندن . پرتاب کردن .- رمی جمرة ؛ از مناسک حج است در نزول مِنی ̍، و آن انداختن سنگ در جمره ٔ عقبه است . جمره...
-
ابوزمعه
لغتنامه دهخدا
ابوزمعه . [ اَ زَ ع َ ] (اِخ ) جد امیةبن ابی الصلت ، از بنوثقیف . شاعر جاهلی . و او آنگاه که سپاه دریائی ایران بروزگار کسری انوشیروان حبشه را از یمن براندند در مدح آزادگان ایران و سیف مدیحه ٔ ذیل گفت :لایطلب الثار الاّ کابن ذی یزن فی البحر خیّم للأع...
-
اسلم
لغتنامه دهخدا
اسلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام قبیله ایست از عرب . (انساب سمعانی ص 6 ب ). || بنی اسلم نام سه قبیله از قبائل عرب است . (از قاموس الاعلام ترکی ). || بطنی از جَرْم . رجوع به جَرْم و صبح الاعشی ج 1 ص 322 شود. قال الکمیت :کأن ّالغطامِطَ من غَلْیِهااراجیزُ ...
-
چرخی
لغتنامه دهخدا
چرخی . [ چ َ ](ص نسبی ، اِ) هر چیز که چرخ زننده باشد، مانند کبوتر چرخی و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کبوتر چرخی که در هوا معلق زند. || جنسی از جامه ٔ نازک ابریشمی . (برهان ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || نوعی از اطلس نفیس هم هست . (بر...
-
ابناء
لغتنامه دهخدا
ابناء. [ اَ ] (اِخ ) ابناء فارس یا ابناء یمن . نامی است احفاد و اخلاف سپاه ایران را که بروزگار کسری انوشروان براندن حبشة از ساحل جنوبی عربستان به یمن شدند و بامر کسری بدانجا اقامت گزیدند و شرح آن چنان است که از تاریخ محمدبن جریر طبری بترجمه ٔ بلعمی ذ...
-
حافظ شیرازی
لغتنامه دهخدا
حافظ شیرازی . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) خواجه شمس الدین محمد. جامع دیوان حافظ که عموماً او را محمد گلندام میدانند بر دیوان حافظ مقدمه ای نوشته و به مناسبت قدمت این سند عیناً در اینجا نقل میشود :حمد بی حد و ثنای بی عد و سپاس بی قیاس خداوندی را که جمع دیوان حا...