کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَاقُوتُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یاقوت
لغتنامه دهخدا
یاقوت . (اِ) نام جوهری است مشهور و آن سرخ و کبود و زرد می باشد. گرم و خشک است در چهارم و قایم النار یعنی آتش او را ضایع نمی کند و با خود داشتن آن دفع علت طاعون کند. (برهان ) . بیرونی گوید حمزةبن الحسن اصفهانی آرد که اسم یاقوت به فارسی یاکند است . و ی...
-
یاقوت
لغتنامه دهخدا
یاقوت . (اِخ ) نام یکی از اقوام ترک است که در شمال شرقی سیبری در میان دو نهر خاتانغا و لنا و نیز در نقاط شرقی تر در وادیهای یانه با ایندیکیرقه سکونت دارند. (از قاموس الاعلام ).
-
یاقوت
لغتنامه دهخدا
یاقوت . (اِخ ) ابن عبداﷲ ابوالدر رومی ملقب به مهذب الدین ، شاعر مشهور مولی ابی منصور جیلی تاجر، درگذشته به سال 622 هَ . ق . به کسب دانش اشتغال یافت و در ادب بیشتر کوشید و قریحه خود را در نظم آزمایش کرد و درآن فن مهارت یافت . یاقوت در مدرسه ٔ نظامیه ب...
-
یاقوت
لغتنامه دهخدا
یاقوت . (اِخ ) ابن عبداﷲ حبشی شاذلی تلمیذ موسی مشهور است . عثمانی بن قاضی صفد نقل کرده که وی گفته است : من داناترین خلق به لااله الااﷲ باشم . در جمادی الاخره ٔ سال 732 زندگی را بدرود گفته است . (از درر الکامنه ج 4 ص 408).
-
یاقوت
لغتنامه دهخدا
یاقوت . (اِخ ) ابن عبداﷲ، نویسنده و ادیب و نحوی بود و خطی نیکو داشت و بطریقه ٔ ابن البواب کتابت میکرد. (از معجم الادباء ج 7 ص 267).
-
یاقوت
لغتنامه دهخدا
یاقوت . (اِخ ) امین الدین ابوالدر یاقوت بن عبداﷲ الشرفی النوری الملکی الموصلی الکاتب . نحو را از ابن الدهان فراگرفت و در حسن خط بی عدیل بود در زمان او صحاح جوهری بخط او بصد دینار فروخته میشد. وی به موصل در 618 هَ . ق . وفات کرده است . (از ابن خلکان ج...
-
یاقوت
لغتنامه دهخدا
یاقوت . (اِخ ) جمال الدین ، از امرای غور بود و به سال 637 هَ . ق . به قتل رسید. (از حبیب السیر جزء 4 از ج 2 ص 417).
-
یاقوت
لغتنامه دهخدا
یاقوت . (اِخ ) خورالیاقوت به سیلان است : آنگاه بشهر کُنکَار که دربار پادشاه بزرگ این بلاد (سیلان ) است رسیدیم و این شهر در خندقی میان دو کوه بر خور (مصب دریا) بزرگی بنا شده که آن را خورالیاقوت نامند چه در آنجا یاقوت یافت شود. (از رحله ٔ ابن بطوطه ج 2...
-
یاقوت ترکان
لغتنامه دهخدا
یاقوت ترکان . [ ت َ ] (اِخ ) نام دختر براق حاجب از امرای گورخان قراختای که در کرمان سلطنت میکرد و به سال 634 هَ . ق . درگذشت . یاقوت ترکان منکوحه ٔ اتابک قطب الدین محمودشاه یزدی بود. (از تاریخ گزیده ص 529). ترکان خاتون زوجه ٔ اتابک سعدبن ابوبکربن سعد...
-
یاقوت حموی
لغتنامه دهخدا
یاقوت حموی . [ ت ِ ح َ م َ ] (اِخ ) رومی الجنس حموی المولد بغدادی الدار ملقب به شهاب الدین ، ولادت او به بلاد روم بود و در خردی از مولد خود به اسارت رفت و در بغداد مرد. تاجرپیشه ای موسوم به عسکربن ابی نصر حموی او را بخرید ووی را به مکتب فرستاد تا پس ...
-
یاقوت رومی
لغتنامه دهخدا
یاقوت رومی . [ ت ِ ] (اِخ ) رجوع به یاقوت حموی شود.
-
یاقوت مستعصمی
لغتنامه دهخدا
یاقوت مستعصمی . [ ت ِ م ُ ت َ ص َ ] (اِخ ) جمال الدین ابوالدر یاقوت مستعصمی بغدادی خطاط شهیر درگذشته به سال 698 هَ . ق . وی به خط بدیع خود مخصوصاً بسبب نسخ قرآنی که آنها را به دست خود نوشته شهرت یافته است . یکی از نسخ مزبور در کتابخانه ٔ مصری مضبوط ا...
-
یاقوت بار
لغتنامه دهخدا
یاقوت بار. (نف مرکب ) که یاقوت از آن می بارد : بیا ساقی آن آب یاقوت واردرافکن بدان جام یاقوت بار . نظامی . || اشک خونین بارنده . اشکبار : یاقوت بار کردی عشاق لاله رخ رااز نوک کلک نرگس بر لوح کهربائی . سنائی .دلم نماند ز بس چون حبیب هر ساعت که در دو د...
-
یاقوت پاش
لغتنامه دهخدا
یاقوت پاش . (نف مرکب ) پاشنده ٔ یاقوت : بگرد جهان این خبر گشت فاش که شد کان یاقوت یاقوت پاش .نظامی .
-
یاقوت پر
لغتنامه دهخدا
یاقوت پر. [ پ َ ] (ص مرکب ) دارای پر یاقوتین .- مرغ یاقوت پر ؛ کنایه از آتش است .