کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
يَأْتِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ابوحیوة
لغتنامه دهخدا
ابوحیوة. [ اَ ح َ یات ] (اِخ ) شریح بن یزید الحضرمی . محدث است .
-
ابوالحیوة
لغتنامه دهخدا
ابوالحیوة. [ اَ بُل ْ ح َ یات ] (ع اِ مرکب ) آب .ماء. ابوحیان . ابوالغیاث . ابومدرک . (مهذب الاسماء).
-
یطاق
لغتنامه دهخدا
یطاق . [ ی َ ] (ترکی ، اِ) (از: یات ، ریشه ٔ فعل یاتماق ، خوابیدن + اق ، پسوند مکان ) یاتاق .خوابگاه . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به یاتاق شود.
-
زافر
لغتنامه دهخدا
زافر. [ ف ِ ] (اِخ ) فرزند خلیل بن قردة است و اصمعی در کتاب جزیرة العرب شعری از خلیل [پدر زافر] در مرثیه ٔ وی نقل کند و گوید: زافر در شهر دمشق درگذشت و پدرش این ابیات را در مرگ وی انشاد کرد:ولا آب رکب من دمشق و اهله ولا حمص اذا لم یات فی الرکب زافرو ...
-
اعریراء
لغتنامه دهخدا
اعریراء. [ اِ ] (ع مص ) تنها رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بتنهایی سیر کردن . (از اقرب الموارد). || بر اسب برهنه سوار شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سوار شدن بر اسب برهنه . و منه قول القائل : «و نعروری ظهورالمهالک ». (از اقرب الموارد). ...
-
حیوة
لغتنامه دهخدا
حیوة. [ ح َ یات ْ ] (ع اِمص ) رسم الخطی از کلمه ٔ حیاةیا حیات خاص قرآن کریم . حیاة. زندگی . (منتهی الارب ).زندگانی . (ترجمان عادل ) (مهذب الاسماء) : و تشعل حولک النیران لیلاکذلک کنت ایام الحیوة. (از تاریخ بیهقی ).- حیوة طیبه ؛ روزی حلال . (منتهی الا...
-
اربعاواء
لغتنامه دهخدا
اربعاواء. [ اُ ب ُ ] (ع ص )بیت اربعاواء؛ خانه ٔ یک ستون و دوستون و سه ستون و چهارستون . (منتهی الارب ). بیت اربعاواء، علی افعلاواء (بالضم والمد)؛ ای علی عمودین و ثلاثة و أربعة و واحدة. قال والبیوت علی طریقتین و ثلاث و اربع و طریقة واحدة فما کان علی ...
-
ابوالنجیب
لغتنامه دهخدا
ابوالنجیب . [ اَ بُن ْ ن َ ] (اِخ ) جزری . شدادبن ابراهیم بن حسن ملقب به طاهر. شاعرمادح مهلبی وزیر معزالدولة و نیز مداح عضدالدوله ٔ دیلمی و وفات او در حدود چهارصد هجری بود. از اوست :قلت للقلب مادهاک ابن لی قال لی یاتع الفرانی فرانی ناظراه فیما جنت نا...
-
تدبر
لغتنامه دهخدا
تدبر. [ ت َ دَب ْ ب ُ ] (ع مص ) به اندیشه از پی کاری فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بیندیشیدن . (دهار). پس کار اندیشیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اندیشه کردن و حقیقت چیزی دریافتن . (منتهی الارب ) (ناظم ا...
-
رجأبن حیوة
لغتنامه دهخدا
رجأبن حیوة.[ رَ ءِ ن ِ ح َ یات ْ ] (اِخ ) رجأبن حیوةبن جرول الکندی ، مکنی به ابوالمقدام . پیشوای مردم شام در عصر خود بود. وی یکی از سخنوران و واعظان و دانشمندان نامی و از ملازمان عمربن عبدالعزیز در دوره ٔ خلافت و امارت او بود. عمربن عبدالعزیز نسبت ...
-
جدید
لغتنامه دهخدا
جدید. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) نو. (دهار) (منتهی الارب ). هر چیز که نو باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ضد قدیم . (اقرب الموارد). نو و تازه و هر چیز تازه . (ناظم الاطباء). نقیض قدیم : الم تر ان اﷲ خلق السموات و الارض بالحق اِن یشاء یذهبکم و یأت ِ بخلق جدی...
-
مجرم
لغتنامه دهخدا
مجرم . [ م ُ رِ ] (ع ص ) گناهکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گنه کار. اثیم . آثم . بزهکار. بزه مند. مذنب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : انه من یأت ربه مجرماً فان له جهنم لایموت فیها و لایحیی . (قرآن 74/20). فدعا ربه ان هؤلاءقوم مجرم...
-
فریاد
لغتنامه دهخدا
فریاد. [ ف َرْ ] (اِ) در زبان پهلوی فری یات به معنی دوست و تکیه و اتکاء و نیز فرهات به معنی یاری ، در فارسی باستان ظاهراً فرزاتی مرکب از پیشاوند فرا و دا که به معنی پیش بردن است ، در افغانی و ترکی فِریاد و رویهم به معنی یاری خواستن با آواز بلند و شکا...
-
مثقال
لغتنامه دهخدا
مثقال . [ م ِ ] (ع اِ) هم سنگ چیزی . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط). هم سنگ . مقدار. ج ، مثاقیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مثقال الشی ٔ میزانه من مثله و منه : ان اﷲ لایظلم مثقال ذرة ؛ ای زنة ذرة. (از...
-
حرف
لغتنامه دهخدا
حرف . [ ح َ ] (ع اِ) حد. لب . کنار. کناره . لبه . کرانه . (منتهی الارب ). تیزی . (ترجمان عادل ) (منتهی الارب ). شفا. جانب . طرف . (منتهی الارب ): حرف جبل ؛ تیزی سر کوه . (منتهی الارب ). || کناره ٔ شمشیر. حد سیف . ج ، حِرَف . || ناقه ٔ استوار و باریک ...