کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وِنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ونگ
لغتنامه دهخدا
ونگ . [ وَ ] (ص ) درویش . مفلس . تهی دست . (یادداشت مرحوم دهخدا) : ما از شمار آدمیانیم سنگ دل از معصیت توانگر و از طاعتیم ونگ . سوزنی .کار تو بر سریش و همه کار تو سریش همواره زین نهاد که هستی گداو ونگ . سوزنی .زین شعر شاعران را گردد یقین که من از هزل...
-
ونگ
لغتنامه دهخدا
ونگ . [ وَ / وِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت و آواز سگ بچه ، یا مطلق است : ونگش درآمد. (یادداشت مرحوم دهخدا). صدا و آواز و بانگ . داد و فریاد.- ونگ زدن ؛ آوا برآوردن .- ونگ کردن ؛ ونگ زدن . رجوع به ماده ٔ ونگ زدن شود.- ونگ ونگ ؛ آواز سگ به هنگامی که آن ر...
-
ونگ
لغتنامه دهخدا
ونگ . [ وَ / وِ] (ص ) ونک . تهی . خالی .
-
ونگ و ونگ کردن
لغتنامه دهخدا
ونگ و ونگ کردن . [ وَ / وِ گ ُ وَ / وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ونگ ونگ کردن .
-
ونگ و ونگ
لغتنامه دهخدا
ونگ و ونگ . [ وَ / وِ گ ُ وَ / وِ ] (ترکیب عطفی ، اِ صوت مرکب ) در تداول ، ناله ٔ توأم باگریه . زاری همراه گریه . آوای گریه ٔ ممتد و آهسته .
-
ونگ ونگ زدن
لغتنامه دهخدا
ونگ ونگ زدن . [ وَ وَ / وِ وِ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، ونگ زدن . رجوع به ونگ زدن شود.
-
ونگ ونگ کردن
لغتنامه دهخدا
ونگ ونگ کردن . [ وَ وَ / وِ وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ونگ زدن . رجوع به ونگ زدن شود. || آهسته و بریده بریده با صدایی پست شبیه به گریه و ناله حرف زدن .
-
ونگ زدن
لغتنامه دهخدا
ونگ زدن . [ وَ / وِ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، آهسته و نامفهوم چیزی را به کسی گفتن . || ونگ ونگ کردن .
-
ونگ زدن
لغتنامه دهخدا
ونگ زدن . [ وَ / وِ زَ دَ ] (مص مرکب )در تداول ، بانگ زدن با گریه . آواز دادن . زار زدن .
-
واژههای همآوا
-
ونگ
لغتنامه دهخدا
ونگ . [ وَ ] (ص ) درویش . مفلس . تهی دست . (یادداشت مرحوم دهخدا) : ما از شمار آدمیانیم سنگ دل از معصیت توانگر و از طاعتیم ونگ . سوزنی .کار تو بر سریش و همه کار تو سریش همواره زین نهاد که هستی گداو ونگ . سوزنی .زین شعر شاعران را گردد یقین که من از هزل...
-
ونگ
لغتنامه دهخدا
ونگ . [ وَ / وِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت و آواز سگ بچه ، یا مطلق است : ونگش درآمد. (یادداشت مرحوم دهخدا). صدا و آواز و بانگ . داد و فریاد.- ونگ زدن ؛ آوا برآوردن .- ونگ کردن ؛ ونگ زدن . رجوع به ماده ٔ ونگ زدن شود.- ونگ ونگ ؛ آواز سگ به هنگامی که آن ر...
-
ونگ
لغتنامه دهخدا
ونگ . [ وَ / وِ] (ص ) ونک . تهی . خالی .
-
جستوجو در متن
-
ونک
لغتنامه دهخدا
ونک .[ وَ ] (ص ) ونگ . رجوع به ونگ شود. || زشت و کریه . (برهان ). || کریه و رکیک . (انجمن آرا). (آنندراج ). داعی الاسلام در فرهنگ نظام گوید: جهانگیری معنای دیگر آن را (ونگ را) رکیک و کریه نوشته اما شاهد نیاورده است و سراج احتمال درستی داده که کریه مص...