کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وفاة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وفاة
لغتنامه دهخدا
وفاة. [ وَ ] (ع اِ) مرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). موت . فوت . رجوع به وفات شود.
-
واژههای همآوا
-
وفات
لغتنامه دهخدا
وفات . [ وَ ] (ع اِ) وفاة. مرگ . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). موت . فوت : مغزها از وفات تو بگداخت دیده ها در غم تو جیحون شد. مسعودسعد.اجل بگسلاندش طناب امل وفاتش فروبست دست از عمل . سعدی .مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند...
-
وفعة
لغتنامه دهخدا
وفعة. [ وَ ع َ ] (ع اِ) لته ای که بدان آتش گیرند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || سربند شیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خنورمانندی از شاخ که در وی طعام و جامه نهند و با قاف غلط است . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
وفعة
لغتنامه دهخدا
وفعة. [ وَ ف َ ع َ ] (ع ص ) (غلام ...) کودک گوالیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، وِفعان . (منتهی الارب ). رجوع به وفع شود.
-
جستوجو در متن
-
جرجس عوض
لغتنامه دهخدا
جرجس عوض . [ ج ِ ج ِ ؟ ] (اِخ ) فیلوثاؤس . او راست : 1- الباکورة المنیرة فی لعبة الشطرنج الشهیرة. که در قاهره بطبع رسیده است . 2- تاریخ الایفومانس فیلوثاؤس عوض . 3-ذکری مصلح عظیم لمضی خمسین سنة علی وفاة الانبا. 4- کیرلس الرابع بطریرک الاقباط. (از م...
-
وفات
لغتنامه دهخدا
وفات . [ وَ ] (ع اِ) وفاة. مرگ . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). موت . فوت : مغزها از وفات تو بگداخت دیده ها در غم تو جیحون شد. مسعودسعد.اجل بگسلاندش طناب امل وفاتش فروبست دست از عمل . سعدی .مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند...
-
احمر
لغتنامه دهخدا
احمر. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابان بن عثمان بن یحیی بن زکریا اللؤلؤی البجلی . مکنی به ابوعبداﷲ مولی بجلی . ابوجعفر طوسی ذکر او در کتاب اخبار مصنفی الامامیه آورده و گفته است : اصل او از کوفه است و مسکن او گاه کوفه و گاه بصره بود و از اهل بصره ابوعبیدة معم...
-
لطف ا
لغتنامه دهخدا
لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) (الشیخ ...) ابن عبدالکریم بن ابراهیم بن علی بن عبدالعالی العاملی المیسی ثم الاصفهانی . معاصر شیخ بهائی و شاه عباس کبیر و مسجد معروف در میدان شاه اصفهان به نام اوست .درباره ٔ وی صاحب روضات الجنات آرد: ... کان عالماً فاض...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف اصفهانی . حمزه در کتاب اصفهان او را در جمله ٔ ادباء اصفهان آورده است و گوید، او راست : کتابی در طبقات بلغاء و کتابی درطبقات خطباء و هر دو کتاب بی مانند است و کتاب ادب الکتاب . و احمد راست درباره ٔ ولیدبن ابی ال...
-
اعفاء
لغتنامه دهخدا
اعفاء. [ اِ ] (ع مص ) از گناه درگذشتن . (آنندراج ). عفو کردن . (مصادر زوزنی ). || پاک گردانیدن کسی را از کار و مبرا ساختن : اعفاه عن الامر؛ پاک گردانید او را... (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاک ساختن کسی را از کار. (از اقرب الموارد). || انبوه گردان...
-
اسرائیل
لغتنامه دهخدا
اسرائیل . [ اِ ] (اِخ ) اسقف . شاگرد مردی حرانی و او شاگرد مردی از اهل مرو بود. ابن ابی اصیبعه از ابونصر فارابی در ظهور فلسفه آرد: ان امر الفلسفة اشتهر فی ایام الملوک الیونانیین و بعد وفاة ارسطوطالیس بالاسکندریة الی آخر ایام المراءة. و انه لما توفی ب...
-
ابومخنف
لغتنامه دهخدا
ابومخنف . [ اَ م ِ ن َ ] (اِخ ) لوطبن یحیی بن سعیدبن مِخْنَف بن سلیم الازدی . و مخنف بن سلیم جد ابومخنف از اصحاب علی علیه السلام بود و از رسول صلوات اﷲ علیه روایت کند. و ابن الندیم گوید: بخط احمدبن الحارث الخزاز خواندم که علماءگفته اند که در اخبار و ...
-
درگذشتن
لغتنامه دهخدا
درگذشتن . [ دَ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) گذشتن . به آن طرف گذشتن . عبور کردن . (ناظم الاطباء). رفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). افاتة. انمحاص . انهواء. تجاوز. تجوّز. تعدی . تفوت . توریک . طُمور. غَبر. غُبور. (از منتهی الارب ). مجاوزة. (تاج المصادر بیهقی )...