کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وصی
لغتنامه دهخدا
وصی . [ وَ صی ی ] (اِخ ) لقب حضرت شیث پیغمبر علیه السلام . (از ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء).
-
وصی
لغتنامه دهخدا
وصی . [ وَ صی ی ] (اِخ ) لقب علی بن ابی طالب علیه السلام . (آنندراج ) : منم بنده ٔ اهل بیت نبی ستاینده ٔ خاک پای وصی . فردوسی .اگر خلد خواهی به دیگر سرای به نزد نبی و وصی گیر جای .فردوسی .
-
وصی
لغتنامه دهخدا
وصی . [ وَ صی ی ] (ع اِ) ج ِ وَصیّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وصیة شود. || (مص ) درهم و پیوسته روییدن گیاه . وُصی ّ. || (ص ، اِ) اندرزکرده شده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مذکر و مؤنث در وی یکسان است ، یا مؤنث و جمع وی نیاید. ج ، ...
-
وصی
لغتنامه دهخدا
وصی . [ وَص ْی ْ] (ع مص ) خوار گردیدن بعدِ رفعت و منزلت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گران سنگ شدن سپس ِ سبکی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)(قاموس ). || نزدیک رسیدن . || پیوستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اتصال . (اقرب ا...
-
وصی
لغتنامه دهخدا
وصی . [ وُ صی ی ] (ع مص ) درهم و پیوسته روییدن گیاه . (از اقرب الموارد). وَصی ّ.
-
واژههای همآوا
-
وثی
لغتنامه دهخدا
وثی . [ وَ ثا ] (ع مص ) معیوب شدن دست بی آنکه استخوان بشکند. (ناظم الاطباء). معیوب کردن دست را بی آنکه استخوان شکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رگ به رگ شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). از جا دررفتن استخوان : و ضماده [ الذبل ] یردالوثی و بروز المقعده . (...
-
وثی
لغتنامه دهخدا
وثی . [ وُ ثا ] (ع اِ) دردها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
وصایة
لغتنامه دهخدا
وصایة. [ وُ ی َ ] (ع اِمص ) اسم است وصیت را. (منتهی الارب ). وصی گردانیدگی و عمل وصی گردانیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به وصیت شود.
-
اوصیاء
لغتنامه دهخدا
اوصیاء. [ اَ ] (ع ص ) ج ِ وصی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (شرح قاموس ). رجوع به وصی شود.
-
وصاء
لغتنامه دهخدا
وصاء. [ وَ ] (ع مص ) وصی . وصاءة. درهم و پیوسته روییدن گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
حق الوصایة
لغتنامه دهخدا
حق الوصایة. [ ح َق ْ قُل ْ وَ ی َ ] (ع اِ مرکب ) پاداشی که وصی را مقرر است .
-
اندرزکننده
لغتنامه دهخدا
اندرزکننده . [ اَ دَ ک ُ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) وصی . (منتهی الارب ). کسی که اندرز میکند.
-
وصایة
لغتنامه دهخدا
وصایة. [ وَ / وِ ی َ ] (ع اِ) اندرز. (منتهی الارب ). وصیت . (اقرب الموارد). || شاخ خرما که بدان پشتواره بندند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، وَصا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص )وصی گردانیدگی و عمل وصی گردانیدن . (ناظم الاطباء).