کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وصع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وصع
لغتنامه دهخدا
وصع. [ وَ ] (ع اِ) وَصَع. مرغی است خردتر از گنجشک ، یا آن صعوه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، وِصْعان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گنجشک ریزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) فراگرفتن و پوشانیدن . (منته...
-
وصع
لغتنامه دهخدا
وصع. [ وَ ص َ ] (ع اِ) وَصْع. مرغی است خردتر از گنجشک ، یا آن صعوه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گنجشک کوهی . (مهذب الاسماء). ج ، وِصْعان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ودر حدیث است : ان اسرافیل لیتواضع ﷲ تعالی حتی یصیر کأنه ا...
-
واژههای همآوا
-
وث ء
لغتنامه دهخدا
وث ء. [ وَث ْءْ ] (ع اِمص ) رجوع به وثاء شود.
-
وسع
لغتنامه دهخدا
وسع. [ وَ ] (ع اِمص ) فراخی و توانگری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دست رس و طاقت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || (مص ) سِعَة. گنجیدن در چیزی . || طاقت وگنجایش داشتن . (منتهی الارب ). || فراخی کردن . (منتهی الارب ) (اقرب المو...
-
وسع
لغتنامه دهخدا
وسع. [ وِ ] (ع اِمص ) فراخی و توانگری . || دست رس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || طاقت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
وسع
لغتنامه دهخدا
وسع. [ وُ ] (ع اِمص )توانگری . (مهذب الاسماء). فراخی و توانگری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). توانایی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (مهذب الاسماء). دست رسی . || طاقت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : رهی در پیش آمد بی نهایت که بیش از...
-
وصا
لغتنامه دهخدا
وصا. [ وَ ] (ع اِ) ج ِ وَصایَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وصایة شود. || ج ِ وصاة.(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وصاة شود.
-
جستوجو در متن
-
وصعان
لغتنامه دهخدا
وصعان . [ وِ ] (ع اِ) ج ِ وَصْع، و آن مرغی است خردتر از گنجشک ، یا صعوه است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به وصع شود.
-
وصعة
لغتنامه دهخدا
وصعة. [ وَ ص َ ع َ ] (ع اِ) دال بره . (زمخشری ). رجوع به وصع شود.
-
دالبزه
لغتنامه دهخدا
دالبزه . [ ب ُ زَ / زِ ] (اِ) دالبژه . (شعوری ). دالبوز. دالبوزه . دالپوز. دالیوز. دالیوزه . (برهان ). دالبز. (انجمن آرا). دالبره . (ناظم الاطباء). داپرزه . (جهانگیری ). دالوژه . (شعوری ). کاسکنه . طیرغله . مرغی است کوچک و جهنده که عرب صعوه گویندش و ...
-
ترند
لغتنامه دهخدا
ترند. [ ت َ رَ ] (اِ) مرغکی است کوچک و کم پرواز و متحرک و خواننده که او را در عربی صعوه خوانند.(برهان ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آراء) (از آنندراج ). ترندک نیز گویند. ترترک نیز نوشته اند همانا مصحف است . (انجمن آراء) (از آنندراج ). ترندک و ترندر [...
-
صعوة
لغتنامه دهخدا
صعوة. [ ص َ وَ ] (ع اِ) مرغی است کوچک . فارسی سنگانه و هندی ممولا. ج ، صعو و صعاء و صعوات . (منتهی الارب ). مرغی است برابر گنجشک که سینه ٔ سرخ دارد. (غیاث اللغات ). آبدارک . (مهذب الاسماء). نژندک مرغی است . (مهذب الاسماء). مرغی است خرد که سری سرخ دار...