کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وسیط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وسیط
لغتنامه دهخدا
وسیط. [ وَ ] (اِخ ) شهر واسط که مابین کوفه و بصره واقع شده . (ناظم الاطباء). رجوع به واسط (اِخ ) شود.
-
وسیط
لغتنامه دهخدا
وسیط. [ وَ ] (اِخ ) کتابی است در فقه . (غیاث اللغات از لطائف و منتخب و صراح ) (آنندراج ) : این چنین رخصت بخواندی در وسیطیا بده ست این مسئله اندر محیط.مولوی .
-
وسیط
لغتنامه دهخدا
وسیط.[ وَ ] (ع ص ، اِ) آنکه در نسب میانه و در قدر و منزلت بلندتر باشد. گویند: فلان وسیطهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). آنکه در نسبت میانه و در محل رفیع باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || میانجی میان دو خصم . (منتهی الارب ) (غیاث ا...
-
واژههای همآوا
-
وسیت
لغتنامه دهخدا
وسیت . [ وَ ] (اِ) نزدیکی و دستاویز. (آنندراج از لطایف و غیاث اللغات ).
-
وصیت
لغتنامه دهخدا
وصیت . [ وَ صی ی َ ] (ع اِ) وصیة. اندرز. (مهذب الاسماء). اندرز و نصیحت . اندرزو پند و نصیحت و سفارش . (ناظم الاطباء) : من وصیت به وفا میکنمت گرچه امروز وفا در عدم است . خاقانی .تکلف برِ مرد درویش نیست وصیت همین یک سخن بیش نیست . سعدی .وصیت همین است ج...
-
وصیة
لغتنامه دهخدا
وصیة. [ وَ صی ی َ ] (ع اِ) شاخ خرما که بدان پشتواره بندند. (منتهی الارب ). ج ، وصی . (منتهی الارب ). || اسم است ایصاء را. (اقرب الموارد). اندرز.(منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ). || آنچه بدان وصیت کنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). موصی ̍...
-
جستوجو در متن
-
وسیطة
لغتنامه دهخدا
وسیطة. [ وَ طَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث وسیط. (فرهنگ فارسی معین ) رجوع به وسیط شود. || آبی که بر گل و لای غالب باشد. گویند: صار الماء وسیطة؛ ای غلب علی الطین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ملقب به نجم الدین معروف به ابن الرفعه . فقیه شافعی (645 - 710 هَ . ق .). او راست : شرح تنبیه . شرح وسیط. وی متولی امر حسبت در دیار مصر بود و تدریس مدرسه ٔ مغربیه داشت .
-
وساطة
لغتنامه دهخدا
وساطة. [ وَ طَ ] (ع مص ) رجوع به وساطت شود. || (اِ) میانجی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عمل وسیط. (اقرب الموارد). || (مص ) در میان شدن . واسطه و وسیله شدن . (آنندراج ). || بزرگوار شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). باشرف و باحسب شدن...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن شعیب بن میثم سمان اسدی کوفی . شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 135). میرزا در منهج المقال و رجال وسیط از رجال شیخ نقل کرده که وی او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده ، لیکن در رجال شیخ ...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ](اِخ ) ابن ابی الخیربن سالم عمرانی یمنی شافعی ، مکنی به ابوزکریا، از دانشمندان بود. از اوست : 1- زوائد فی فروع الشافعیه . 2- کتابی در مناقب امام شافعی . 3-شرحی بر رسائل امام غزالی . 4- مقاصد اللمع. 5- انتصار فی الرد علی القدریة ال...
-
توسیط
لغتنامه دهخدا
توسیط. [ ت َ ] (ع مص ) اندر میان کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). در میان آوردن چیزی .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در میان قرار دادن . (از اقرب الموارد). || وسیط و میانجی شدن . (از اقرب الموارد). واسطه شدن : زآنکه نفع نان در آ...
-
قمولی
لغتنامه دهخدا
قمولی . [ ق َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن مکی بن یاسین قرشی مخزومی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب به نجم الدین . از علمای عامه ٔ قرن هشتم هجری است . وی چندی متصدی منصب قضای قوص و اخمیم و سیوط بود. او راست : 1- البحر المحیط فی شرح الوسیط. او در این کتاب ، کتاب...