کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وزغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وزغ
لغتنامه دهخدا
وزغ . [ وَ ] (ع مص ) پاره پاره کمیز انداختن ناقه و آن به وقت آبستن باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). فعل آن از باب ضرب است . (منتهی الارب ). کم کم کمیز انداختن ماده شتر. (ناظم الاطباء).
-
وزغ
لغتنامه دهخدا
وزغ . [ وَ زَ ] (اِ) وزک و پزغ و غچموک . بزغ . (ناظم الاطباء). چغز. (حاشیه ٔ اسدی ). ضفدع . (ناظم الاطباء). غوک . (حاشیه ٔ اسدی ) (ناظم الاطباء). قورباغه . (ناظم الاطباء). پک . (حاشیه ٔ اسدی ). یکی از گونه های قورباغه که در مواقع راه رفتن برخلاف قورب...
-
وزغ
لغتنامه دهخدا
وزغ . [ وَ زَ ] (ع اِ) ج ِ وَزَغَة. (منتهی الارب ). جنس است از کرباسک .(مهذب الاسماء). سام ابرص . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || لرزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص ) مرد بیمار برجای مانده . (منتهی الارب ) (آنندرا...
-
واژههای مشابه
-
وزغ کش
لغتنامه دهخدا
وزغ کش . [وَ زَ ک ُ ] (اِ مرکب ) گیاهی پایا از رده ٔ تک لپه ایهادارای برگهای گرد و قلوه ای شکل که در آبهای شیرین مناطق معتدل میروید و گلهایش در سطح آب شکفته میشود و میوه اش سته و هنگام رسیدن زیر آب قرار دارد. قاتل الضفدع . قاتل الضفادع . سطراطیوطس . ...
-
جل وزغ
لغتنامه دهخدا
جل وزغ . [ ج ُ وَ زَ ] (اِ مرکب ) جامه ٔ غوک است و آن چیزی باشد سبزرنگ که در رویهای آب ایستاده بهم میرسد و آنرا بعربی طحلب و خرءالضفادع نیز گویند. خرؤ الضفادع . رجوع به جل بک (جلبک ) شود.
-
پشم وزغ
لغتنامه دهخدا
پشم وزغ . [ پ َ وَ زَ ] (اِ مرکب ) جُل وزغ . طُحلب . چغزلاوَه . خَزَه . گاواب . غوک جامَه .ثَورالماء. جامه ٔ غوک . خُبزُالضفادِع . فرزد. چِم . جُل بَک . بزغمه . چغزبازه .
-
بشم وزغ
لغتنامه دهخدا
بشم وزغ . [ ب َ م ِ وَ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پشم وزغ . بفارسی طحلب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به پشم وزغ شود.
-
واژههای همآوا
-
وزق
لغتنامه دهخدا
وزق . [ وَ زَ ] (اِ) ضفدع . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (برهان ) (آنندراج ). غوک . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قورباغه . (ناظم الاطباء). وزغ . مؤلف سراج نوشته : وزغ به فتحتین غوک و به قاف که شهرت گرفته لهجه ٔ عراقیان است و صاحب برهان حرف اصلی پندا...
-
جستوجو در متن
-
غوکان
لغتنامه دهخدا
غوکان . (اِ) وزغ . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). || ج ِ غوک . وزغان . (ناظم الاطباء). رجوع به وزغ ، غوک و قورباغه شود.
-
صورا
لغتنامه دهخدا
صورا. [ ] (اِ) سام ابرص است و گفته اند نوعی از وزغ کبیرالرأس مربع شبیه برأس ام جنین عریض الجسد است و حردون را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ). وزغ . سام ابرص .
-
جغر
لغتنامه دهخدا
جغر. [ ج َ ] (اِ) وزغ . (برهان ). غوک . قورباغه . ضفدع . واق . غنجموس . قاس . مکل . بزق . رجوع به چغز و وزغ در همین لغت نامه شود.
-
چغزابه
لغتنامه دهخدا
چغزابه . [ چ َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) مرادف چغزواره و «چغزپاره » و«جامه ٔ خواب بک » و «جُل وزغ » و «جامه ٔ غوک » و «بزغمه » که جملگی بمعنی سبزی بالای آب است و غوک در آن باشد. (از انجمن آرا ذیل لغت چغز) (از آنندراج ). جل وزغ و طحلب . (ناظم الاطباء). چ...