کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وریدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وریدی
لغتنامه دهخدا
وریدی . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به ورید: این دارو قابل تزریق از طریق وریدی است .
-
جستوجو در متن
-
بین الاضلاعی
لغتنامه دهخدا
بین الاضلاعی . [ ب َ / ب ِ نَل ْ / نُل ْ اَ ] (ص نسبی ) میان دو دنده : شریان بین الاضلاعی . (یادداشت مؤلف ). نام عصب و وریدی که میان دو دنده قرار داشته باشد و گاهی ایجاد درد نماید. بین دنده ای . رجوع به بین دنده ای شود.
-
مرکورکرم
لغتنامه دهخدا
مرکورکرم . [ م ِ کْرُم ْ / ک ُ رُ ] (اِ مرکب ) محلولی است که تقریباً دارای 26 درصد مرکور (جیوه ) است . این دارو در سال 1919 م . بوسیله ٔ یونگ و وایت تهیه گردید، مرکورکرم در آب محلول ، و محلول آن رنگ قرمز تیره دارد. اثر ضدعفونی آن قوی و از راه تزریق د...
-
بربخ
لغتنامه دهخدا
بربخ . [ ب َ ب َ ] (ع اِ) آب راهه ٔ سفالین غیرنمایان خلاجای که از بام تا زمین باشد. ج ، برابخ . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نام وریدی که از کلیه بعنق شانه متصل است و آن دو بربخ است . (یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به ب...
-
حبل الذراع
لغتنامه دهخدا
حبل الذراع . [ ح َ لُذْ ذِ ] (ع اِ مرکب ) دو رگ دیگر، حبل الذراع است و این رگ اندر بیشتری مردمان ، باسلیق است و اندر بعضی باسلیق با اکحل آمیخته میگردد و حبل الذراع آن است ، و بر زیر زندالاعلی نهاده است ، نزدیک خرده ٔ دست است و اگرچه میگویند که آن باس...
-
عرق النسا
لغتنامه دهخدا
عرق النسا. [ ع ِ قُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) نام رگی است که از سرین تا شتالنگ آمده و علت دردی که در رگ مذکور بهم رسد آن را نیز عرق النسا گویند. وبه هندی رانگهن نامند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دردی است از دردهای مفاصل . و از مفصل و رگ آغاز شود و به جان...
-
عضلانی
لغتنامه دهخدا
عضلانی . [ ع َ ض َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به عضلة. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عضلة شود: قوه ٔ عضلانی . این دارو قابل تزریق از طریق عضلانی است . (مقابل طریق وریدی ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || صاحب عضله های محکم و بزرگ . آنکه عضلات کلان و سخت دارد...
-
کلرومیستین
لغتنامه دهخدا
کلرومیستین . [ کْل ُ / ک ُ ل ُ رُ س ِ ] (انگلیسی ، اِ) آنتی بیوتیکی است که از قارچی از دسته ٔ کفک ها بنام استرپتومسیس ونزوئلا حاصل می شود. امروزه کلرومیستین را از کفک نامبرده بصورت خالص و متبلور بدست می آورند. این آنتی بیوتیک بر روی میکربهای گرم مثبت...
-
ورید
لغتنامه دهخدا
ورید. [ وَ ] (ع اِ) آن رگ از بدن انسان و دیگر حیوانات که جهنده نباشد. (ناظم الاطباء). || رگ گردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، اَورِدَة، ورود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). وُرُد. (اقرب الموارد). هر رگ که از جگر ...
-
شریان
لغتنامه دهخدا
شریان . [ ش ِرْ / ش َرْ ] (ع اِ) رگ جهنده . (از منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). رگ جهنده وآن رگی است که از قلب می روید و جدا می شود. ج ، شرائین ؛ عروق ضوارب . (یادداشت مؤلف ) . سرخرگ . (لغات فرهنگستان ). رگ جهنده به پارسی لال رگ گوین...
-
جگر
لغتنامه دهخدا
جگر. [ ج ِ گ َ ] (اِ) کبد. (برهان ) (آنندراج ) (بهارعجم ). جزئی است از اجزای بدن انسان و حیوان که در داخل شکم است و متصل به دل و شش . (فرهنگ نظام ). محل قوت طبیعی است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). غذا یافتن اندامها و پرورش تن بدوست از بهر آنکه غذای راستین...
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (اِ) ترجمه ٔ انف . ظاهراً مرکب است از بین بمعنی بینش و یای نسبت زیرا که این عضو مرئی میشود یا آنکه متصل بچشم که محل بینش است واقع شده و بهر تقدیر از صفات و تشبیهات اوست یعنی آنچه در اشعار می آید از: قلم ، نرگس ، الف ، انگشت و جز آن . (آنندراج ...
-
پرده
لغتنامه دهخدا
پرده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ) حجاب . (دهار). غشاء. غِشاوه . خِدر. (دهار) (منتهی الارب ). غطاء. تتق . پوشه . پوشنه . سِتر. سِتاره . اِستاره . سِجاف . سَجف . سِجف . قشر. سُتره . ستار. سِتاره . سدیل . سُدل . سِدل . سَدَل . وقاء. (دهار). صداو. (منتهی الارب...
-
جذام
لغتنامه دهخدا
جذام . [ ج ُ ] (ع اِ) علتی است . (مهذب الاسماء). بیماری است از فساد خون که بدن را میگدازد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خوره . (نصاب الصبیان ). خوره که بیماری بیستگی باشد و بپارسی لوری ومیسی گویند. (ناظم الاطباء). بیماری است که بهم میرسد از پراکندگی خل...