کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورم بیضه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ورم کردن
لغتنامه دهخدا
ورم کردن . [ وَ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آماس کردن . آماسیدن . باد کردن . رجوع به ورم شود.
-
جستوجو در متن
-
اوریون
لغتنامه دهخدا
اوریون . [اُ ] (فرانسوی ، اِ) بناگوشی . بیماری عفونی مسری ناشی از ویروس . علائمش آماس و دردناکی غده ٔ بناگوشی و غدد دیگر بزاق و تب ، و کمونش 12 تا 26 روز است . یک دفعه ابتلای به آن ایمنی همیشگی میدهد. ممکن است سبب ورم بیضه و عقم (قطع نسل ) شود. (دایر...
-
زاموم
لغتنامه دهخدا
زاموم . (ع اِ) نام عامیانه ٔ نوعی دمل است که آن را ابوکعیب نیز گویند. (از دائرة المعارف بستانی ). و هم در آن کتاب در ذیل کلمه ٔ ابوکعیب آمده : التهابی است خاص حاصل در غددی که در نواحی گوش انسان قرار دارد و آن را به لاتین شینانکی پرتیدیا یا پاروتیلس ،...
-
ادره
لغتنامه دهخدا
ادره . [ اُ رَ / اَ دَ رَ ] (ع اِ) دبّگی . دبه خایگی . بادخایگی . ورم بیضه . فتق . غری . بادگندی . (مهذب الاسماء). قیله . نفخة فی خصیته . (مهذب الاسماء). قلیط. باد خصیه . تَناس . علتیست که در خایه پیدا شود بواسطه ٔ نزول باد یا رطوبت در کیسه ٔ خایه . ...
-
بیضة
لغتنامه دهخدا
بیضة. [ ب َ ض َ ] (ع اِ) تخم مرغ . ج ، بیض ، بیوض ، بیضات . (منتهی الارب ). یکی بیض . تخم پرنده و جز آن . (از اقرب الموارد). تخم مرغ . خاگ . مرغانه . چوزی . تخم (از مرغ و مرد). (یادداشت مؤلف ).- بیضةالدیک ؛ تخم خروس ، گویند بمعنی بیضةالعقر است چه ت...
-
بیض
لغتنامه دهخدا
بیض . [ ب َ ] (ع اِ) تخم هر جانور. (یادداشت مؤلف ). نطفه . ج ، بیوض . (مهذب الاسماء).- بیض السمک ؛ تخم ماهی . اشبل . (یادداشت مؤلف ). || خایه ٔ مرغ . (ترجمان جرجانی ). تخم مرغ .- بیض الاوز ؛ خایه ٔ مرغابی .- بیض البط ؛ خایه ٔ قاز، مرغابی .- بیض ا...
-
پیله
لغتنامه دهخدا
پیله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) محفظه ٔ ابریشمین کرم ابریشم . ماده ای که کرم ابریشم از لعاب دهن دور خود می تند و در ساخت ابریشم بکار می آید. (فرهنگ نظام ). بادامه . آن بادامچه بود که ابریشم ازاو گیرند. (لغت نامه ٔ اسدی ). اصل ابریشم و غوزه ٔ ابریشم که کرم ...
-
زبد
لغتنامه دهخدا
زبد. [ زُ ] (ع اِ) کفک شیر و سرشیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج العروس ). || آنچه بوسیله ٔ جنبانیدن و حرکت دادن (مشک و مانند آن ) از شیر گاوو گوسفند گرفته میشود، ج ، زُبَد. (المنجد). آنچه باحرکت دادن از شیر استخراج میشود و این خاص گاو و گوسفند است...
-
حدید
لغتنامه دهخدا
حدید. [ ح َ ] (ع اِ) آهن . (دهار) (ادیب نطنزی ) (ترجمان عادل بن علی منسوب به جرجانی ). و هو علی ثلاثة اصناف : شابورقان و نرم آهن و فولاد مصنوع . و الشابورقان ، هو الفولاد الطبیعی . و الفولاد المصنوع ،هو المتخذ من نرم آهن . (از مفردات قانون ابوعلی سین...
-
استسقاء
لغتنامه دهخدا
استسقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آب خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ). طلب آب کردن : به پیش فیض تو زآن آمدم به استسقاءکه وارهانی از این خشکسال تیمارم . خاقانی .مگر که جانم از این خشکسال صرف زمان گریخت در کنف او بوجه استسقا. خاقانی . || ...
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل َ ب َ ] (ع اِ) شیر و آن اسم جنس است . ج ، البان . (منتهی الارب ). و هو مرکبة من مائیة و جبنیة و دسومة : چگونه جدری جدری کجا ز پستانش هنوز هیچ لبی بوی ناگرفته لبن . منجیک .جهان دختر خواجگی را همی بدو داد چون باز کرد از لبن . فرخی .وان گل سوس...