کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وراثة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وراثة
لغتنامه دهخدا
وراثة. [ وِ ث َ ] (ع مص ) ورث . ارث . رثة. تراث . میراث گرفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از آنندراج ). میراث یافتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رجوع به وراثت و رجوع به ارث شود.
-
واژههای همآوا
-
وراثت
لغتنامه دهخدا
وراثت . [ وِ ث َ ] (از ع ، اِمص ) میراث گرفتن . وراثة. ارث بردن . مرده ریگ یافتن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) ارث بردگی . (ناظم الاطباء). ارث بری . (فرهنگ فارسی معین ). || انتقال حقوق مکتسبه وصفات مشخص شده در خون یک فرد به اعقاب . (فرهنگ فارسی م...
-
جستوجو در متن
-
ورث
لغتنامه دهخدا
ورث . [ وِ ] (ع مص ) اِرث . وِراثَة. رثة. تراث . ارثة. میراث گرفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به وراثة شود.
-
بالوراثة
لغتنامه دهخدا
بالوراثة. [ بِل ْ وِ ث َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + وراثت ) وراثةً. و رجوع به وراثت شود.
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عطیه . وی از شیعیان علوی است و مروان بن ابی حفصه را که از شعرا و شیعه ٔ عباسی است بکشت . ابوالفرج گوید: چون مروان بن أبی حفصه این شعر بگفت :انی یکون و لیس ذاک بکائن لبنی البنات وراثة الأعمام و صالح بن عطیه آن را بشنید، با ...
-
لب
لغتنامه دهخدا
لب . [ ل ُب ب ] (اِخ ) ابن عبدالملک بن احمدبن محمدبن نذیرالفهری (ابوعیسی ) من اهل شنتمریة الشرق . سکن بلنسیة روی عن ابیه ابی مروان ، و تولی قضاء بلده وراثة ثم سعی به الی السطان فغربه عن وطنه و اسکنه حضرة بلنسیة الی ان توفی بها بعد سنة 540، حدث عنه اب...
-
وراثت
لغتنامه دهخدا
وراثت . [ وِ ث َ ] (از ع ، اِمص ) میراث گرفتن . وراثة. ارث بردن . مرده ریگ یافتن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) ارث بردگی . (ناظم الاطباء). ارث بری . (فرهنگ فارسی معین ). || انتقال حقوق مکتسبه وصفات مشخص شده در خون یک فرد به اعقاب . (فرهنگ فارسی م...