کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وج ء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وج ء
لغتنامه دهخدا
وج ء. [ وَج ْءْ ] (ع ص ) وجا. وجاء. (ماء...) آب بی خیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).آب بد و بی خیر. (ناظم الاطباء). || (مص ) زدن : وجأه بالید والسکین وجاءً؛ به دست و به کارد زداو را. (منتهی الارب ). وجئت عنقه ؛ گردن زدم او را. (منتهی الارب ) (از ا...
-
واژههای همآوا
-
وجا
لغتنامه دهخدا
وجا. [ وَ ] (ع اِ) ترس و اندوه . (غیاث اللغات ) : بعد از آن گفتند ای بابای ماشاه پیغامی فرستاد از وجا. مولوی .تا نباشد هیچ محسن بی وجاتا نماند هیچ خائن بی رجا. مولوی .|| (مص ) سیلی زدن . (غیاث اللغات ). || سوده شدن سم و نازک گشتن آن . (ناظم الاطباء) ...
-
وجا
لغتنامه دهخدا
وجا. [ وِ ] (ع مص ) خصی کردن . || کشتن . (غیاث اللغات ). رجوع به وِجاء شود.
-
وجع
لغتنامه دهخدا
وجع. [ وَ ج َ ] (ع اِمص ) رنجوری و دردمندی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بیماری . (اقرب الموارد). || (اِ) درد. (اقرب الموارد)(بحر الجواهر) (مهذب الاسماء). دردی که با حس لمس ادراک شود خلاف الم که عام است از وجع و غیر آن . وجع ادراک کردن محسوس منافی...
-
وجع
لغتنامه دهخدا
وجع. [ وَ ج ِ ] (ع ص ) رنجور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دردمند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). صاحب وَجَع. (اقرب الموارد). ج ، وَجِعون ، وَجعی ̍، وَجاعی ̍، وِجاع ، اوجاع . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (نا...
-
جستوجو در متن
-
موجوء
لغتنامه دهخدا
موجوء. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از «وج ء». با دست و یابا کارد زده شده . (ناظم الاطباء). || تکه ٔخصی کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تکه ای که رگهای خایه های وی را در میان دو سنگ کوفته باشند و یا آنکه خایه ها را با سنگ ریزریز کرده باشند چندانکه پرا...
-
ایجاء
لغتنامه دهخدا
ایجاء. (ع مص ) (از «وج ی ») بخشیدن . (منتهی الارب ). عطا کردن . (از اقرب الموارد). || زفتی کردن . از اضداد است . (منتهی الارب ). بخل . (از اقرب الموارد). || سوده گردانیدن سم ستور را. (منتهی الارب ). || بی صید بازگشتن شکاری . (منتهی الارب ) (از اقرب ا...