کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وج
لغتنامه دهخدا
وج . [ وَج ج ] (اِخ ) (یوم ...) روزی است تاریخی و در طایف بین ثقیف و خالدبن هوذه اتفاق افتاد. رجوع به مجمع الامثال میدانی شود.
-
وج
لغتنامه دهخدا
وج . [ وَج ج ] (اِخ ) وادیی است در طایف .یکی از جنگهای پیغمبر در این مکان بوده است . (از معجم البلدان ). وادیی است به طائف یا طائف کذا فی الشمس و یا شهری است در آن و آن در میان کوه مخترق و اصیحرین واقع است . منه الحدیث : آخر وطاة وطئها اﷲ بوج و مراد ...
-
وج
لغتنامه دهخدا
وج . [ وَج ج ] (ع اِ) سنگخوار. (منتهی الارب ). مرغ قطا. (اقرب الموارد). مرغ سنگخوار. (ناظم الاطباء). || شترمرغ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || چوب که بر گردن گاو قلبه نهند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فریز ک...
-
وج
لغتنامه دهخدا
وج . [ وُ ] (اِ) عودالریح و این یکی از معانی عودالریح است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
وج ء
لغتنامه دهخدا
وج ء. [ وَج ْءْ ] (ع ص ) وجا. وجاء. (ماء...) آب بی خیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).آب بد و بی خیر. (ناظم الاطباء). || (مص ) زدن : وجأه بالید والسکین وجاءً؛ به دست و به کارد زداو را. (منتهی الارب ). وجئت عنقه ؛ گردن زدم او را. (منتهی الارب ) (از ا...
-
جستوجو در متن
-
عودالوج
لغتنامه دهخدا
عودالوج . [ دُل ْ وَج ج ] (ع اِ مرکب ) همان وج است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از مخزن الادویة). رجوع به وج شود.
-
وجه
لغتنامه دهخدا
وجه . [ وُج ْه ْ/ وِج ْه ْ ] (ع اِ) جانب و ناحیه . (اقرب الموارد).
-
آلواه
لغتنامه دهخدا
آلواه . [ آل ْ ] (اِ) وُج .فرژ. اگیر. عودالوج . عودالولوج . رجوع به وُج شود.
-
اگیر
لغتنامه دهخدا
اگیر. [ اَ ] (اِ) اگر. وج . (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت مؤلف ). اگیر ترکی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به وج و اگر شود.
-
هیچ وجه
لغتنامه دهخدا
هیچ وجه . [ وَج ْه ْ ] (ق مرکب ) هیچ طور. هیچ گونه .
-
وجاد
لغتنامه دهخدا
وجاد. [ وَج ْ جا ] (ع ص ) بسیارخشم . (المنجد). کثیرالغضب .
-
الواه
لغتنامه دهخدا
الواه . [ اَل ْ ] (اِ) گیاهی است بهاری که آنرا اگر و در عربی وَج ّ گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 128 ب ). رجوع به «اگر» و «وج » شود.
-
عودالفرح
لغتنامه دهخدا
عودالفرح . [ دُل ْ ف َ رَ ] (ع اِ مرکب ) نزد بعضی عاقرقرحا و نزد جمعی وج است ، و برخی گویند بیخی است باحدت ، و نبات او شبیه به رازیانه و بقدر قامتی ، و شاخه های او مثل ریباس عریض ،و در شام بسیار است . در سیُم گرم و خشک و در جمیع افعال مثل وج است و در...