وج . [ وَج ج ] (ع اِ) سنگخوار. (منتهی الارب ). مرغ قطا. (اقرب الموارد). مرغ سنگخوار. (ناظم الاطباء). || شترمرغ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || چوب که بر گردن گاو قلبه نهند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فریز که دارویی است و آن بیخ درختی است گرم و خشک در دوم ومحلل ورم طحال منقی معده ، مفتح سدد، مدر بول . (منتهی الارب ). آن را به فارسی اگر ترکی گویند. (ناظم الاطباء). قسمی داروست و آن ریشه گیاهی است چون بردی که بیشتر در کنار آبها روید و بر آن ریشه ها گره های سفیدرنگی است که بوی بدی دارد. نوعی از این دارو به نام ارغاطیا معروف است که از اندلس آورند و این فارسی معرب است . (از اقرب الموارد). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و تذکره ٔ ضریر انطاکی و بحرالجواهر و مخزن الادویه وناظم الاطباء شود. || (اِمص ) شتابی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). سرعت . || (مص ) شتاب کردن : وج الرجل یوج وجاً؛ اسرع . (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.