کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وثیقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وثیقت
لغتنامه دهخدا
وثیقت . [ وَ ق َ] (از ع ، اِمص ) وثیقة. پیمان . عهدنامه : بفرمود شه تا وثیقت نوشت بدو داد و شد سوی بزم از بهشت . نظامی .- وثیقت نامه ؛ عهدنامه : خدایا چون گل ما را سرشتی وثیقت نامه ٔ ما را نوشتی . نظامی .سریرش باد در کشورگشایی وثیقت نامه ٔ کشورخدایی...
-
واژههای همآوا
-
وثیغة
لغتنامه دهخدا
وثیغة. [ وَ غ َ ] (ع اِ) رکویی که در فرج شتر ماده گذارند چون خواهند که بر بچه ٔ غیر مهر آرد و بچه ٔ خود پندارد. || (ص ) اشکنه ٔ بریکدیگر فراهم آورده . || گیاه بهاری از هر جنس آمیخته درهم پیچیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
وثیقة
لغتنامه دهخدا
وثیقة. [ وَ ق َ ] (ع ص ) تأنیث وثیق . (اقرب الموارد). || (اِ) عهدنامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || آنچه بدان استواری نمایند در کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گروی . گروگان . رهینه . گرو. || نامه ٔ خرید و ف...
-
وسیقة
لغتنامه دهخدا
وسیقة. [ وَ ق َ ] (ع اِ) گله ٔ شتران هم سفر، و این در شتر مانند رفقه است در انسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). فاذا سرقت طردت معاً، مأخوذ من قولهم : وسق الابل ؛ اذا طرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اشتر که دزدان بران...
-
جستوجو در متن
-
کشورخدایی
لغتنامه دهخدا
کشورخدایی . [ ک ِش ْ وَ خ ُ ] (حامص مرکب ) سلطنت . حکومت . کشورداری . پادشاهی : سریرش باد در کشورگشایی وثیقت نامه ٔ کشورخدایی . نظامی .بر آفاق کشورخدایی کنی جهان در جهان پادشایی کنی .نظامی .
-
کشورگشایی
لغتنامه دهخدا
کشورگشایی . [ ک ِش ْ وَ گ ُ ] (حامص مرکب ) فتح . کشورگیری . غلبه برمملکت دیگری . (ناظم الاطباء) : سریرش باد در کشورگشایی وثیقت نامه ٔ کشورخدایی . نظامی .نخستین در از پادشایی زنم دم از کار کشورگشایی زنم . نظامی .ز شمشیر پولاد چون شیر مست به کشورگشایی ...
-
زنهارخواهی
لغتنامه دهخدا
زنهارخواهی . [ زِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل زنهارخواه . امان طلبی : قویدست رافتح شد رهنمون به زنهارخواهی درآمد زبون . نظامی .به آب اندر شدن غرقه چو ماهی از آن به کزوزغ زنهارخواهی . نظامی .وثیقت طلب کرد هر سروری به زنهارخواهی ز هر کشوری . نظامی .رجو...
-
احکام
لغتنامه دهخدا
احکام . [ اِ ] (ع مص ) محکم کردن . استوار کردن . (تاج المصادر). استوار گردانیدن . (منتهی الارب ) : و ساختن وجوه عذر و عتاب و احکام وثائق ... تا بر وجه اولی و احری ادا کرده آید. (چهارمقاله ٔ عروضی ). شرائط تأکید و اِحکام اندر آن [ وثیقت ] بجای آورد. ...
-
رخصت یافتن
لغتنامه دهخدا
رخصت یافتن . [ رُ ص َ ت َ ] (مص مرکب ) اجازه یافتن . دستوری گرفتن . اذن پیدا کردن . فراخی و جواز یافتن . امکان پیدا کردن : به هیچ حال رخصت نیافت نام ولایت عهد از ما برداشتن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 215). آن وثیقت را رخصتی توان یافت . (کلیله و دمنه ). ...
-
عودسوز
لغتنامه دهخدا
عودسوز.(نف مرکب ) عودسوزنده . کسی که عود میسوزاند. آنکه عود بر آتش مینهد تا بسوزد و بوی خوش دهد : نشستند خوبان بربطنوازیکی عودسوز و یکی عودساز. فردوسی .صندل و عود هر سویی برپای باد ازو عودسوز و صندل سای . نظامی .در طبق مجمر مجلس فروزعود شکرساز و شکر ...
-
رخصت
لغتنامه دهخدا
رخصت . [ رُ ص َ ] (ع اِمص ) اذن وپروانه و پروانگی و لهی و اجازه ٔ حرکت و کوچ . (ناظم الاطباء). جواز. (ناظم الاطباء). دستوری . (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ نظام ). اجازت . (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ). ا...
-
سرشتن
لغتنامه دهخدا
سرشتن . [ س ِ رِ ت َ ] (مص ) پهلوی «سریشتن » [ رجوع کنید به سرشت ]، سریکلی «خیرخ -ام » (آمیختن ، مخلوط کردن ). مخلوط کردن . آغشته ساختن . خمیر کردن . معجون ساختن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خمیر کردن . چیز تر و چیز خشک آمیختن . (آنندراج ) (غیاث )...
-
جلد
لغتنامه دهخدا
جلد. [ ج َ ] (ص ) تیز و شتاب . بدین معنی مشترک است در عربی و فارسی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زبر و زرنگ . چُست . چابک . چالاک . فرز. تند. قچاق . قپچاق . سبک . سریع. آبدست . جلددست . (از یادداشت های دهخدا). بشکول . (مهذب الاسماء) : به دل ربودن جلدی...