کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وانهادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وانهادن
لغتنامه دهخدا
وانهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) نهادن : بس است این طاق ابرو ناگشادن بطاقی با نطاقی وانهادن . نظامی .|| مقرر کردن . نصب نمودن . نشاندن . || پاها را به زیر نهادن . || بازنهادن . عوض و بدل کردن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
واهلیدن
لغتنامه دهخدا
واهلیدن . [ هَِ دَ ] (مص مرکب ) وانهادن . واگذاشتن . واهشتن . || فرستادن . (ناظم الاطباء).
-
واهشتن
لغتنامه دهخدا
واهشتن . [هَِ ت َ ] (مص مرکب ) وانهادن . واگذاشتن : گفت این جهان به جهانیان واهشتیم و آن جهان به بهشتیان . (تذکرة الاولیاء عطار).
-
ناگشادن
لغتنامه دهخدا
ناگشادن . [ گ ُ دَ ] (مص منفی ) نگشادن . نگشودن . از هم باز نکردن : بس است این طاق ابرو ناگشادن به طاقی با نطاقی وانهادن . نظامی .مقابل گشادن . رجوع به گشادن شود.
-
نام گم کردن
لغتنامه دهخدا
نام گم کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فراموش کردن . از یاد بردن . ترک گفتن . وانهادن : نه خاقانیم نام گم کن مراکه شد نام و ننگی که من داشتم .خاقانی .
-
ناخن پیراستن
لغتنامه دهخدا
ناخن پیراستن . [ خ ُ ت َ ] (مص مرکب ) پیراستن ناخن . کوتاه کردن ناخن . ناخن گرفتن . ناخن چیدن .- ناخن پیراستن از چیزی ؛ دست کشیدن از آن . بترک آن گفتن . رها کردن آن . وانهادن آن :بپیرای از طمع ناخن به خرسندی که از دستت چو این ناخن بپیرائی همه کارت ب...
-
نهیدن
لغتنامه دهخدا
نهیدن . [ ن ِ / ن َ دَ ] (مص ) نهادن . (برهان قاطع) (جهانگیری ) (انجمن آرا). گذاشتن . (برهان قاطع). نشاندن . نصب کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به نهادن شود. || ترک کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به نهادن و وانهادن شود. || نهان کردن . (رشیدی ). || غم خوردن...
-
تسنید
لغتنامه دهخدا
تسنید.[ ت َ ] (ع مص ) چوب فرا دیوار گذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). چوب به دیوار اندر وانهادن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). چوب را زیر دیوار گذاشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). استوار کردن و راست کردن چیزی را: سند...
-
طاق
لغتنامه دهخدا
طاق . (اِ) سقف محدب . آسمانه . درونسو یا جانب انسی سقف . سقفی چون خرپشته کرده . عقد (طاق بنا). (منتهی الارب ) : به یک دست ایوان یکی طاق دیدز دیده بلندی او ناپدید. فردوسی .همه خانه سرگین بد از گوسفندیکی طاق بر پای و جای بلند. فردوسی .به بوزرجمهر آنگه ...