کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واد
لغتنامه دهخدا
واد. [ دِ ] (ع اِ) صورتی است از وادی . رجوع به وادی شود.
-
واد
لغتنامه دهخدا
واد. [ دِن ْ ] (ع اِ) صورتی است از وادی ، مانند: قاض و داع . رجوع به وادی شود.
-
واد
لغتنامه دهخدا
واد.(اِ) باد و ریح . (منتهی الارب ). باد است که به عربی ریح گویند چه در فارسی «با» و «و» به هم تبدیل می یابند. (از برهان ) (آنندراج ). || به معنی پسر هم آمده است که در مقابل دختر باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا). ولی این معن...
-
واژههای مشابه
-
وأد
لغتنامه دهخدا
وأد. [ وَءْدْ] (ع اِ) آواز یا آواز بلند درشت . (منتهی الارب ). آواز و گویند آواز سخت بلند چون صدای دیوار هنگام ویران شدن و جز آن و به همین معنی است وئید. (از اقرب الموارد). || هدیر شتر. || (مص ) زنده در گور کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
وعد
لغتنامه دهخدا
وعد. [ وَ ] (ع مص ) عِدَة. مَوعِد. موعدة. موعود. موعودة. وعده کردن . نوید دادن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). در خیر و شر استعمال شود.(منتهی الارب ). گویند: وعد الامر و به خیراً و شراً وهرگاه خیر و شر را اسقاط...
-
جستوجو در متن
-
غدیر
لغتنامه دهخدا
غدیر. [ غ ُ دَ ] (اِخ ) (الَ ...) رودباری است به دیار مضر . (منتهی الارب ). واد بدیار مضر. (تاج العروس ). واد فی دیار مضر، له ذکر فی الشعر. (معجم البلدان ).
-
لاخ
لغتنامه دهخدا
لاخ . [ لاخ خ ] (ع ) وادِ لاخ ٌ (وادِلاح ). وادی درهم پیچیده ٔ تنگ جایها. (منتهی الارب ).
-
مسفه
لغتنامه دهخدا
مسفه . [ م ُ ف َه ْ ] (ع ص ) واد مسفه ،رودبار پرآب . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مشجر
لغتنامه دهخدا
مشجر. [ م ُ ج ِ ] (ع اِ) واد مشجر؛ رودبار بسیاردرخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
اتم
لغتنامه دهخدا
اتم . [ اَ ت َ ] (اِخ ) نام وادیی است . (منتهی الارب ). و صاحب مراصدالاطلاع آرد: الاتم بکسر اوله و ثانیه ؛ اسم واد.
-
اطله
لغتنامه دهخدا
اطله . [ اَ ل َه ْ ] (ع ص ) واد اطله ؛ وادی بی آب . ج ، طُلْه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ذوالسرح
لغتنامه دهخدا
ذوالسرح . [ ذُس ْ س َ ] (اِخ ) واد بین الحرمین زاد همااﷲ شرفا. سمی بشجرالسرح هناک قرب بدر و واد آخر نجدی . (تاج العروس ). و یاقوت گوید وادیئی است میان مکّه و مدینة نزدیک ملَل َ. و ابن الاثیر در المرصع گوید: و هم ، موضعی است به شام . و یاقوت گوید: در ...