کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وابسته به جنس مخالف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
وابسته شدن
لغتنامه دهخدا
وابسته شدن . [ ب َ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متعلق گردیدن . منوط شدن .
-
جستوجو در متن
-
مضاد
لغتنامه دهخدا
مضاد. [ م ُ ضادد ] (ع ص ) مخالف . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کل مضاد مخالف است ، ولی کل مخالف مضاد نیست . (از اقرب الموارد). حریف و خصم و دشمن و معارض و مخالف . (ناظم الاطباء). و رجوع به مضادة و مضادت و ضد شود.
-
جنس متوسط
لغتنامه دهخدا
جنس متوسط. [ ج ِ س ِ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) دیگر اجناس خارج از جنس سافل و جنس عالی یعنی جنس الاجناس ، جنس متوسط باشند. رجوع به اساس الاقتباس ص 29 و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
-
متجانس
لغتنامه دهخدا
متجانس . [ م ُت َ ن ِ ] (ع ص ) مانا به چیزی . (آنندراج ). هم جنس . از یک جنس و هم جنس و مشابه و مانا بهم . (ناظم الاطباء). شبیه به چیزی یا کسی . هم جنس . و رجوع به تجانس شود.
-
باد مخالف
لغتنامه دهخدا
باد مخالف . [ دِ م ُ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادی که مخالف جهت حرکت کشتی وقایق وزد. ضد باد موافق . بادی که کشتی را زیان داردو این مقابل باد مراد و باد موافق است و گاهی در غیر کشتی نیز اطلاق کنند. محتشم کاشی گوید : برهم زده داردگل نازک ورقت راآن...
-
جنس شدن
لغتنامه دهخدا
جنس شدن . [ ج َن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بی آرام و بی قرار شدن : جنس شدن بچه ؛ عصبانی و بی آرام شدن او. رجوع به جَنَس شود.
-
زیرخوابی
لغتنامه دهخدا
زیرخوابی . [ خوا / خا ] (حامص مرکب )مفعول واقع شدن در مباشرت جنسی و این لفظ اعم از بغل خوابی است ، چه بغل خوابی بیشتر بل همیشه در مورد جنس مخالف استعمال می شود. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
جنس قریب
لغتنامه دهخدا
جنس قریب . [ ج ِ س ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) جنس نسبت به نوع ، قریب خوانده میشود هنگامی که چون آن نوع را با هر یک از انواع ضمیمه کنیم و از ماهیت آنها جویا شویم همان جنس در جواب آید مثل حیوان نسبت به انسان . انسان در این جنس انواع...
-
جنس سافل
لغتنامه دهخدا
جنس سافل . [ ج ِ س ِ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) آن جنس که بالای نوع الانواع بود جنس سافل باشد چه شیب او جنسی دیگر نبود. رجوع به اساس الاقتباس ص 29 و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
-
زبوخه
لغتنامه دهخدا
زبوخه . [ زَ خ َ / خ ِ ] (اِ) جنبیدن میل به جنس مخالف در حیوان . نر طلبیدن . کرک شدن مرغ : نهی دست بر کون من میشوی زبوخه ، توای هم شه و هم عروس بلی چون زبوخه شود ماکیان بخارد بمنقار کون خروس .دهقان علی شطرنجی .
-
ابناء جنس
لغتنامه دهخدا
ابناء جنس . [ اَ ءِ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) هم جنسان : ابناء جنس ما را بمرتبت ایشان که رساند و ید علیا به ید سفلی چه ماند؟ (گلستان ). ابناء جنس او بر منصب او حسد بردند. (گلستان ).یک نظر افکن که مستثنی شوم زابناء جنس سگ که شد منظور نجم الدین سگا...
-
جفص
لغتنامه دهخدا
جفص . [ ج َ ف ِ ] (ع ص ) مخالف لین العریکة. (دزی ). رجوع به لَیِّن شود.
-
بی معارض
لغتنامه دهخدا
بی معارض . [ م ُ رِ ] (ص مرکب ) (از: بی + معارض ) بدون مخالف . بلامانع. رجوع به معارض شود.
-
تشطیح
لغتنامه دهخدا
تشطیح . [ ت َ ] (ع مص ) بی حیایی کردن . || به اصطلاح صوفیه کلمات مخالف ظاهر شرع گفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).