کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیرمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیرمند
لغتنامه دهخدا
هیرمند. [ م َ ] (اِ مرکب ) آتش پرست که ملازم آتش باشد. مرکب از هیر به معنی آتش + مند به معنی صاحب و دارای ...
-
هیرمند
لغتنامه دهخدا
هیرمند. [ م َ ] (اِخ ) نام رودی است عظیم در سیستان . گویند از کوههای غور و غرجستان خیزد و به زمین داور و بست بگذرد و هزار نهر در آن داخل شود و هزار نهر از آن خارج گردد و در هیچ حالت زیاد و کم ننماید. (انجمن آرا) (آنندراج ) : از این پس بیامد سوی هیرمن...
-
هیرمند
لغتنامه دهخدا
هیرمند. [ م َ ] (اِخ ) و هیربد، لقب گشتاسب شاه بود. (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
هیذمند
لغتنامه دهخدا
هیذمند. [ م َ ] (اِخ ) هیرمند. (حدود العالم ) : کش شهری است ... بر کران رود هیذمند نهاده . (حدود العالم ). هیرمند. رجوع به هیرمند شود.
-
هرمند
لغتنامه دهخدا
هرمند.[ هَِ م َ ] (اِخ ) هرمند رود. رجوع به هیرمند شود.
-
بابا
لغتنامه دهخدا
بابا. (اِخ ) (کوه ... ) کوهی در مغرب کابل ، سرچشمه ٔ رود هیرمند.
-
قاش
لغتنامه دهخدا
قاش . (اِخ ) قصبه و مرکز بخشی است در افغانستان در جانب شرق سیستان و 275هزارگزی مغرب رودخانه ٔ هیرمند در ساحل چپ نهر قاشرود از توابع هیرمند. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
هلمند
لغتنامه دهخدا
هلمند.[ هَِ م َ ] (اِخ ) سیستان . (یادداشت مؤلف ). در متون اوستایی بدین صورت آمده است . رجوع به هیرمند شود.
-
شیله
لغتنامه دهخدا
شیله .[ ل َ ] (اِخ ) نام مردابی است به سیستان که آب شور راکد دارد و هیرمند در آن می ریزد. (یادداشت مؤلف ).
-
هندمند
لغتنامه دهخدا
هندمند. [ هَِ م َ ] (اِخ ) رود سجستان ، و گویند هزار نهر در آن ریزد و آب آن نیفزاید و هزار نهر از وی جدا شود و نکاهد. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ). رجوع به هیرمند شود.
-
عزیز بابدی
لغتنامه دهخدا
عزیز بابدی . [ ع َ ب َ ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل . سکنه ٔ آن 289 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
عیسی
لغتنامه دهخدا
عیسی . [ سا ] (اِخ ) دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل با 441 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
عینعلی
لغتنامه دهخدا
عینعلی . [ ع َ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ناروئی بخش شیب آب شهرستان زابل با127 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
عیب علی
لغتنامه دهخدا
عیب علی . [ ع َ ع َ ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل با 179 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).