کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هید
لغتنامه دهخدا
هید. [ هََ ] (ع ص ) مضطرب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). پریشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) جنبش . || زجری است مر شتر را. هاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || هید حالک ؛ چسان است حال تو. (منتهی الارب ). || ایام هید؛ روزهای ...
-
هید
لغتنامه دهخدا
هید. [ هََ / هَِ ] (اِ) چیزی باشد که برزگران به آن خرمن کوفته بباد دهند تا کاه از دانه جدا شود. (از برهان ) (آنندراج ). غله برافشان . (انجمن آرا). پنجه . شانه (در تداول مردم قزوین ).
-
واژههای مشابه
-
شانه هید
لغتنامه دهخدا
شانه هید. [ ن َ / ن ِ هََ ] (اِ مرکب ) سه شاخه ای که غله را بدان باد دهند. (از اشتنگاس ).
-
واژههای همآوا
-
حید
لغتنامه دهخدا
حید. (ع اِ) مثل و نظیر. (اقرب الموارد). رجوع به حَیْد شود.
-
حید
لغتنامه دهخدا
حید. [ ح َ ] (ع اِ) تندی کرانه ٔ هر چیزی . || تندی که از کوه بیرون آمده باشد و مانند بازو شده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلندی که از کوه بیرون خاسته بود. (مهذب الاسماء). ج ، احیاد، حیود. || هر کوهی خرد تنها بسیار کج .(منتهی الارب ). ...
-
حید
لغتنامه دهخدا
حید. [ ح َ ی َ ] (ع اِ)طعام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (مص ) درآمدن بزغاله در جایی که برآمدن از آنجا دشوار باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حید
لغتنامه دهخدا
حید. [ ح َی ْ ی ِ ] (ع ص ) حمار حید؛ خر که بر جهد از سایه ٔ خود بشادی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به حَیَدی ̍ شود.
-
حید
لغتنامه دهخدا
حید. [ ح ِ ی َ] (ع اِ) ج ِ حَید. (منتهی الارب ). رجوع به حد شود.
-
جستوجو در متن
-
هاد
لغتنامه دهخدا
هاد. (ع اِ) (از «هَ ی د») جنبش و حرکت . هَیْد. یقال : ما له هَیْدٌ و لا هادٌ؛ یعنی نمی جنبد و حرکت نمی کند و منع از چیزی نمی کند و منزجر از چیزی نمی شود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || زجری است مر شتر را. هَیْد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آ...
-
هسک
لغتنامه دهخدا
هسک . [ هََ س َ ] (اِ) غله برافشان را گویند، و آن آلتی باشد که به آن غله به باد دهند تا از کاه جدا شود. (برهان ) (جهانگیری ). رشیدی هسد با دال ضبط کرده . سروری نویسد: هسک به وزن نمک ، همان هید که مرقوم شد یعنی چیزی که غله را بدان به باد دهند تا کاه ا...
-
یواشن
لغتنامه دهخدا
یواشن . [ ی َ ش ِ ] (اِ) کلمه ٔ فارسی است . منسفه . جون . و آن پنجه ای است که بدان خرمن باد دهند. (یادداشت مؤلف ). درلهجه ٔ امروز آذربایجان شانه (یا شنه ) گویند. هید.
-
یوشان
لغتنامه دهخدا
یوشان . [ ی ُ وَ ] (اِ مرکب ) در لهجه ٔ همدانی به معنی شنه و پنجه و آلتی است که بدان خرمن را باد دهند (از: یو، جو + اوشان ، افشان ، و معنی ترکیب : جوافشان ). (یادداشت مؤلف ). هید.