حید. [ ح َ ] (ع اِ) تندی کرانه ٔ هر چیزی . || تندی که از کوه بیرون آمده باشد و مانند بازو شده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلندی که از کوه بیرون خاسته بود. (مهذب الاسماء). ج ، احیاد، حیود. || هر کوهی خرد تنها بسیار کج .(منتهی الارب ). || گره شاخ بز کوهی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، حیود، احیاد، حِیَد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مثل و نظیر. (اقرب الموارد). و بکسر حاء نیز آید. (اقرب الموارد). مثل و مانند. (منتهی الارب ). || (مص ) حَیَدان . مَحید. حُیود. حَیدَه . حَیدودة. میل کردن و بگشتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بگردیدن . (المصادر زوزنی ). بگشتن . (ترجمان عادل بن علی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.