کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیآت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیآت
لغتنامه دهخدا
هیآت . [ هََ ی ْ ] (ع اِ) ج ِ هیأت . (غیاث اللغات ) (مفاتیح العلوم خوارزمی ). رجوع به هیأت شود.
-
واژههای مشابه
-
هیأت
لغتنامه دهخدا
هیأت . [ هََ ءَ ] (ع اِ) سان . (دهار). صورت .(السامی ) (غیاث اللغات ) (کشاف اصطلاحات الفنون ). شکل . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (غیاث اللغات ) (مفاتیح ). حالت هر چیز. (کشاف اصطلاحات الفنون ). حال چیزی و چگونگی آن و شکل و صورت آن و در کلیات آمده است که ...
-
حرف شکل و هیأت
لغتنامه دهخدا
حرف شکل و هیأت . [ ح َ ف ِ ش َ / ش ِ ل ُ هََ / هَِ ءَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس چنین آورده است . رجوع به حرف تشبیه شود.
-
واژههای همآوا
-
هیاط
لغتنامه دهخدا
هیاط. (ع مص ) بانگ وفریاد کردن . مهایطة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || نزدیک گردیدن . || دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ضعیف و ناتوان شمردن . (از اقرب الموارد). هایط هیاطاً فلاناً؛ استضعفه . (اقرب الموارد). || (اِمص ) اضطراب و...
-
هیاة
لغتنامه دهخدا
هیاة. [ هََ ی ْ یا ] (ع اِ) امر: ما هیاته ؛ أی ما امره . (اقرب الموارد).
-
هیعة
لغتنامه دهخدا
هیعة. [ هََ ع َ ] (ع اِ) آنچه ترساند کسی را از آواز و خروش و فاحشه و مانند آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) زشتی حرص و سستی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (مص ) روان شدن و جریان یافتن چیزی که بر روی زمین ریخته شده است . (از اقرب...
-
حیات
لغتنامه دهخدا
حیات . [ ح َ ] (ع اِمص ) عمر. زیست . زندگی . مقابل ِ ممات . زندگانی . (آنندراج ) : کی باشدت نجات ز صفرای روزگارتاباشدت حیات ز خضرای آسمان . خاقانی .و جاودانی و دوباره از صفات اوست و با لفظ دادن و یافتن مستعمل . (آنندراج ) : از داغ تازگی جگر پاره پاره...
-
حیات
لغتنامه دهخدا
حیات . [ ح َی ْ یا ] (ع اِ) ج ِ حیة. مارها. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به حیة شود. || کرمان دراز بزرگ که در امعاءالدقاق افتد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). کرمهای دراز. (غیاث ). || (اِخ ) ستاره ها که مابین فرقدین و بنات نعش اند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
حیاط
لغتنامه دهخدا
حیاط. (ع اِ) ج ِ حائط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حائط شود.
-
حیاط
لغتنامه دهخدا
حیاط. [ ح َ ] (از ع ، اِ) محوطه و هر جای دیواربست و سرای و خانه و صحن خانه . (ناظم الاطباء). صحن و گشادگی خانه . در تداول فارسی ، فضائی وسیع و بی سقف که اطاقها بر طرفی یا چند طرف آن بنا شده است .- حیاط آشپزخانه .- حیاط اندرونی .- حیاط بیرونی .- حی...
-
حیاة
لغتنامه دهخدا
حیاة. [ ح َ ] (ع مص ) زیستن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حَیی َ یَحیی ̍ و حَی ّ و یحی به ادغام ، حیاة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حیاة مصدر ثلاثی مجرد است لفیف مقرون در اصل حیوة بود بر وزن غلبه واو متحرک ماقبل مفتوح را به الف بدل کردند حیاة ش...
-
جستوجو در متن
-
هیوی
لغتنامه دهخدا
هیوی . [ هََ ی َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به هیأت . || عالم به علم هیأت . اخترشناس . ستاره شناس . ستاره شمر. اخترشمار. رجوع به هیأت شود.