کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هُمَزَةٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
همزه
لغتنامه دهخدا
همزه . [ هََ زَ / زِ ] (از ع ، اِ) نام نخستین حرف از حروف الفبای فارسی و عربی است . آن را از حروف حلق خوانند و گاه آن را پس از الف ، دومین حرف به حساب آورند. شکل آن در آغاز کلمه چون الف است با این تفاوت که همزه خود حرکت میگیرد. در وسط و آخرِ کلمه به ...
-
همزة
لغتنامه دهخدا
همزة. [ هَُ م َ زَ ] (ع ص ) عیب جوی مردم . || سخن چین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِخ ) عنوان سوره ٔ صدوچهارم قرآن که آن 9 آیه دارد و از سورهای مکی است . (یادداشت مؤلف ).
-
همزه ٔ مسمار
لغتنامه دهخدا
همزه ٔ مسمار. [ هََ زَ / زِ ی ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) میخ کجواج ، یعنی که راست نباشد، چه الف مسمار به معنی میخ راست است . (برهان ).
-
همزه آباد
لغتنامه دهخدا
همزه آباد. [ هََ زِ ] (اِخ ) دهی است از بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان دارای 45 تن سکنه . آب آن از رود کبوترلانه و محصول عمده اش غله و حبوب و چغندرقند است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
همزه کلا
لغتنامه دهخدا
همزه کلا. [ هََ زَ ک َ ] (اِخ ) نام محلی در کنار راه بابل به چالوس میان بابل و امیرکلا. (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
همزة
لغتنامه دهخدا
همزة. [ هَُ م َ زَ ] (ع ص ) عیب جوی مردم . || سخن چین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِخ ) عنوان سوره ٔ صدوچهارم قرآن که آن 9 آیه دارد و از سورهای مکی است . (یادداشت مؤلف ).
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن اسدبن علی بن محمد، مکنی به ابی یعلی . یاقوت گوید: وی ادیب ، کاتب ، شاعر، مورخ و از اعیان دمشق و از افاضل مبرزین آنجا بود و در دمشق 555 هَ . ق . بمرد او راست تاریخی در حوادثی که از سال 441 هَ . ق . آغاز آن باشد و تا هنگام م...
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن بیض الحنفی الکوفی . وی از بنی بکربن واش است . شاعری مقدم و نیکو از شعرای دولت اموی بود به مهلب و پسر وی پیوسته بود. آنگاه به هلال بن ابی برده پیوست و بر سلیمان بن عبدالملک برسولی آمد و او را بستود و گفت :اتینا سلیمان الامی...
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن حسن اصفهانی . یکی از مورخان معتبر و مشهور قرن چهارم هجری است که تاریخ بسیار معتبری تألیف کرده است . این اثر بیشتر از ایرانیان باستان ، آشوریها، سریانیها، عبرانیها، مصریان ، یونانیان و اعراب گفتگو میکند و احوال و اوضاع اسل...
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن عبدالمطلب بن هاشم . عم النبی (ص ). قال ابوعبید: و له عقب .(صبح الاعشی ج 1 ص 359). حمزه یکی از صحابه ٔ کرام و عموی بزرگوار حضرت رسول خدا میباشد. کنیه اش ابوعماره وابویعلی و نام مادرش هاله بنت وهیب بن عبدمناف که عموزاده آمنه...
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ ح ُ زَ ] (اِ) تمر هندی . (ناظم الاطباء).
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ح َ زَ ] (ع اِ) شیر. (منتهی الارب ). اسد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شیر بیشه . (ناظم الاطباء). || تره ای است ترش . (منتهی الارب ). بقلة حریفة. (اقرب الموارد). تره ٔ ترش مزه . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) زبان گزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاط...
-
حمضة
لغتنامه دهخدا
حمضة. [ ح َ ض َ ] (ع اِ) مؤنث حمض . (اقرب الموارد). رجوع به حَمض شود. || آرزوی چیزی .(منتهی الارب ). میل و شهوت بچیزی . (اقرب الموارد).