کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هيام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هیام
لغتنامه دهخدا
هیام . (ع مص ) دوست داشتن . شوریده شدن کسی از عشق و غیر عشق که نداند به کجا میرود. || سخت تشنه شدن شتر. (اقرب الموارد). || (ص ، اِ) ج ِ هیماء. (منتهی الارب ).
-
هیام
لغتنامه دهخدا
هیام . [ هََ ](ع اِ) ریگ روان و پیوسته ریزان یا ریگستان خشک باریک خاک . (اقرب الموارد) (آنندراج ). ریگ نرم و باریک . (مهذب الاسماء). ج ، هُیُم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
هیام
لغتنامه دهخدا
هیام . [ هَُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هیمی ̍. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هیمی ̍ وهیماء شود. شیفتگی و شوریدگی از عشق که به دیوانگی ماند یا نوعی از دیوانگی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). دیوانگی از عشق . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). || تشنگی زده اش...
-
هیام
لغتنامه دهخدا
هیام . [ هَُ ی ْ یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ هائم . رجوع به هائم شود. (منتهی الارب ). دوست دارندگان و عشاق وسوسه زده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مردم وسوسه زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
هیم
لغتنامه دهخدا
هیم . [ هَُ ی ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هَیام و هُیام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به هیام شود.
-
هیمی
لغتنامه دهخدا
هیمی . [ هََ ما ] (ع ص ) مؤنث هیمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). شتر مبتلا به هیام . (از اقرب الموارد). رجوع به هیمان شود.
-
هیماء
لغتنامه دهخدا
هیماء. [ هََ ] (ع ص ) مؤنث هَیْمان . (منتهی الارب ). رجوع به هَیْمان شود. || دشت بی آب و بی نشان و بی راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیابان که در آن آب نبود. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || بیماریی است شتر را که به آشامیدن آب باران فراهم به بیاب...
-
هیمان
لغتنامه دهخدا
هیمان . [ هََ ] (ع ص ) تشنه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). عطشان . (اقرب الموارد). || شیفته و سرگشته . (منتهی الارب ). محب شدیدالوجد. (اقرب الموارد). || شتر هیمازده . (منتهی الارب ). شتر مبتلی به مرض هیام . (اقرب الموارد). مؤنث آن هَیمی ̍. (اقرب ا...
-
هیم
لغتنامه دهخدا
هیم . [ هََ ] (ع مص ) شیفته گشتن به عشق . (دهار). دوست داشتن زن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || عاشق گردیدن و سرگشته و شیفته شدن از عشق و رفتن بغیر اراده و مراد. (آنندراج ) (اقرب الموارد). شیفته شدن به عشق و روی بنهادن به جایی . (المصادر زوزنی ...
-
شیفتگی
لغتنامه دهخدا
شیفتگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص ) برهم زدگی و آشفتگی . (از برهان ) (ناظم الاطباء). سدم . غرام . (منتهی الارب ) : چون شیفتگی و مستیم هست در شیفته دل مجوی ودر مست . نظامی .بر شیفتگی دهند و زنجیرباشد سخن دراز دلگیر. نظامی .زین شیفتگی بیا بیارام کاَّشفته تو...
-
شوریدگی
لغتنامه دهخدا
شوریدگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی شوریده . اضطراب و پریشانی و آشفتگی . (ناظم الاطباء). بی آرامی . اختلاط. تشویش . تشوش . (یادداشت مؤلف ).- شوریدگی دریا؛ تلاطم . تواطس . انقلاب بحر. تموج آن . (یادداشت مؤلف ).- شوریدگی عقل و خرد؛اختلاط عقل ...
-
عشاق
لغتنامه دهخدا
عشاق . [ ع ُش ْ شا ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاشِق . (تاج العروس ) (آنندراج ). مردمان عاشق و عاشقها. (ناظم الاطباء). شیفتگان ، و دوستداران معشوق . (فرهنگ فارسی معین ) : بتان راپیش بنشاندی بهم با عاشقان یک جابلای زلف معشوقان جدا کردی ز عشاقش . منوچهری .گهی ز چ...
-
دیوانگی
لغتنامه دهخدا
دیوانگی . [ دی ن َ / ن ِ ] (حامص ) جنون .(بهار عجم ). جنون و عدم تعقل . (ناظم الاطباء). دماغ خشکی . فساد عقل . سوداء. اختلاط عقل . خبط دماغ . (یادداشت مؤلف ). جنن . جنو. خبل . ذباب . مس لمة: جنون مطبق ؛دیوانگی پوشنده ٔ عقل . (از منتهی الارب ) : همه ...
-
مرید
لغتنامه دهخدا
مرید. [ م ُ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از مصدر ارادة. رجوع به ارادة شود. || اراده کننده . (غیاث ). خواهنده . (آنندراج ). صاحب اراده . || نزد اهل تصوف به دو معنی آید. یکی به معنی محب یعنی سالک مجذوب ، دوم به معنی مقتدی ة، و مقتدی آن باشد که حق سبحانه و تع...