کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هون
لغتنامه دهخدا
هون . (اِخ ) (در تداول ، هونها به صورت جمع به کار رود) نام قومی از اقوام زردپوست وحشی که از اوائل قرن دوم میلادی در شمال بحر خزر و حوالی رود ولگا و اورال سکونت اختیار کردند و سپس به طرف اروپا هجوم بردند و در 247 م . دسته ای از آنها روم را تهدید کردند...
-
هون
لغتنامه دهخدا
هون . (صوت ) کلمه ای است که برای تأکید گویند. (آنندراج ). کلمه ٔ تأکید و کلمه ٔ استکراه است . (غیاث اللغات ). هین : پیش آمده در رهش دو وادی یک آتش بد یکیش گلگون آواز آمد که رو در آتش تا یافت شوی به گلستان هون .مولوی (از آنندراج ).
-
هون
لغتنامه دهخدا
هون . (ع اِمص ) رسوایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خزی . (اقرب الموارد). || خواری . || مشقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خَلق . (اقرب الموارد). تمامی آفرینش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) مهانة. هوان . خوار شدن . (ترجمان القرآن جرجانی ). خ...
-
هون
لغتنامه دهخدا
هون . (هندی ،اِ) به ضم ها و سکون نون و واو غیرملفوظ به معنی زر مسکوک رایج دکن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان ).- هون اچترائی ؛نوعی از هون است که واضع آن اچترائی نام راجه شده باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
هون
لغتنامه دهخدا
هون . [ هََ ] (ع اِ) روش و گرانباری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: اًمْش ِ علی هونک ؛ به روش و وقار خویش رو. || (ص ) مرد خرد و حقیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || (مص ) آسان گشتن . || سبک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خوا...
-
هون
لغتنامه دهخدا
هون . [ هََ / هُو] (اِ) زمین کشتزاری را گویند که در آن کلوخه بسیاربود. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). زمین شیارکرده ٔ کلوخ زار را گویند. (برهان ). || زراعتی را نیز گفته اند که سنگ و کلوخ بسیار داشته باشد. (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
آرامی
لغتنامه دهخدا
آرامی . (حامص ) آرام . سکون . سکنه . قرار. راحت . استراحت . آسایش . سکونت . || آهستگی . رفق . تأنی . مدارات . || هَون . (صراح ).
-
فونیان
لغتنامه دهخدا
فونیان . (اِخ ) نام قومی است . فرینیان . هون ها. (ایران باستان پیرنیا ص 2118). رجوع به فرینیان شود.
-
فرینیان
لغتنامه دهخدا
فرینیان . [ ف َ ] (اِخ ) نام فونیان یا هونهاست که از اقوام آسیایی بوده اند. (از ایران باستان تألیف پیرنیا ص 2118). رجوع به هون شود.
-
دئل
لغتنامه دهخدا
دئل . [ دُ ءِ ] (اِخ ) ابن ملحم بن غالب پدر قبیله ای است در قبیله ٔ هون بن خزیمة. (منتهی الارب ).
-
آتیلا
لغتنامه دهخدا
آتیلا. (اِخ ) پادشاه قبیله ٔ هون که در 434 م . امپراطوری روم شرقی و غربی را مغلوب و بپرداخت خراج ملزم ساخت . وفات او در 453 م . بوده است .
-
یوئه چی
لغتنامه دهخدا
یوئه چی . [ ءِ ] (اِخ ) یوئه چژی . ساکنان مغولستان که خان هون نو (209-174 ق . م .) آنها را پراکنده کرد و تمامی مغولستان را در تحت حکمرانی خود درآورد. (از ایران باستان صص 2255-2256). و رجوع به یوئه ئی چی شود.
-
هپتال
لغتنامه دهخدا
هپتال . [ هَِ ] (اِخ ) هفتال . هیتال . هیتل . هیطل . هپتالی . هفتالی . ج ، هپتالان . هفتالان . هیاطلة. هپتالیان . هفتالیان . در بندهشن ایرانی : هفتالان . به ارمنی : هپتال . فارسی : هیتل . عربی : هیطل . مقایسه شود با بیلی بولتن شرقی ، 4 و 6 (1932)، ص ...
-
عضل
لغتنامه دهخدا
عضل . [ ع َ ض َ ] (اِخ ) ابن هون بن خزیمةبن مدرکة، از کنانه از مضر. جدی است جاهلی و فرزندانش با برادرزاده ٔ او به نام دیش درهم آمیختند و بنام «قارة» خوانده شدند. و قاره در عهد جاهلیت در تیراندازی شهرت داشتند و آنان هم پیمان بنی زهرة بودند و عبدالرحما...