کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هوایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هوایی
لغتنامه دهخدا
هوایی . [ هََ ] (اِخ ) هوائی . از شعرای قرن نهم و معاصر امیرعلیشیر بوده است . میرعلیشیرنویسد: مولانا هوایی انیس و جلیس مولانا مشرقی است و در نقاشی کاشی نیز صاحب وقوف است . در کتابت دست داشته ، اشعار خود را تذهیب و تحریر می کرده و به بهای ارزان می فرو...
-
هوایی
لغتنامه دهخدا
هوایی . [ هََ ] (ص نسبی ) هوائی . منسوب به هوا.آنچه در هوا باشد یا به هوا تواند رفت : سالار سپاهان چو ملک شد به سپاهان برشد به هوا همچو یکی مرغ هوایی . منوچهری .- هوایی گشتن ؛ به هوا پریدن . پرواز کردن : مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم به هوایی که مگر...
-
واژههای مشابه
-
راه هوایی
لغتنامه دهخدا
راه هوایی .[ هَِ هََ ] (ترکیب وصفی ) در کشورهای متمدن و پیشرفته برای حمل و نقل کالا و مسافر بوسیله ٔ هواپیما از راههای هوایی استفاده میشود در همه ٔ کشورها امروز کمابیش راههای هوایی وجود دارد. در کشور ایران راه هوایی از سال 1306 هَ . ش . تأسیس و در ا...
-
رزق هوایی
لغتنامه دهخدا
رزق هوایی . [ رِ ق ِ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روزی غیرمترقب که بی توسط اسباب برسد. (آنندراج ) : که مشتی طفل از آن رزق هوایی شوند آسوده از انگشت خایی .طالب آملی (از آنندراج ).
-
هفت حرف هوایی
لغتنامه دهخدا
هفت حرف هوایی . [ هََ ح َ ف ِ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بای ابجد و واو و یای حطی و نون و صاد بی نقطه و تای قرشت و ضاد نقطه دار. (برهان ).
-
سه پایه ٔ هوایی
لغتنامه دهخدا
سه پایه ٔ هوایی . [ س ِ ی َ/ ی ِ ی ِ هََ ] (اِخ ) کنایه از ستاره ٔ نسر است . (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرای ناصری ) : بسته بسه پایه ٔ هوایی بطن الحمل از چهارپایی .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
هوائی
لغتنامه دهخدا
هوائی . [ هََ ] (ص نسبی ) رجوع به هوایی شود.
-
هوائیه
لغتنامه دهخدا
هوائیه . [ هََ ئی ی َ/ ی ِ ] (ص نسبی ) مؤنث هوائی . رجوع به هوایی شود.
-
وجری
لغتنامه دهخدا
وجری . [ وَ را ] (اِخ ) شهری است در ارمینیه . (منتهی الارب ). شهری از ارمنستان که هوایی بسیار سرد دارد. رجوع به معجم البلدان شود.
-
آتش افرازه
لغتنامه دهخدا
آتش افرازه . [ ت َ اَ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) قسمی از آتشبازی . تیر هوایی . فشفشه .
-
دیریژابل
لغتنامه دهخدا
دیریژابل . [ ب ْ ] (فرانسوی ، اِ) قسمی بالون که خلبان میتواند آن را بهر جهت که بخواهد براند. نوعی سفینه ٔ هوایی .
-
مه آلود
لغتنامه دهخدا
مه آلود. [ م ِه ْ ] (ن مف مرکب ) آلوده به مه . هوایی آلوده به مه .
-
معتدله
لغتنامه دهخدا
معتدله . [ م ُ ت َ دِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث معتدل . رجوع به معتدل شود.- منطقه ٔ معتدله ؛ ناحیه ای از کره ٔ زمین که آب و هوایی متوسط (نه گرم و نه سرد) دارد و آن بر دو قسمت است : الف - منطقه ٔ معتدله ٔ جنوبی و آن بخشی از کره ٔ زمین است که آب و هوایی معتد...