کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هواخواهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هواخواهی
لغتنامه دهخدا
هواخواهی . [ هََ خوا / خا ] (حامص مرکب ) طرفداری . دوستی . علاقه . مساعدت . معاضدت . (یادداشت بخط مؤلف ) : آن میل ها و هواخواهی ها که دیده آمده بود بنشست . (تاریخ بیهقی ). از جانب وی همه راستی و یکدلی واعتقاد راست و هواخواهی بوده است . (تاریخ بیهقی ...
-
جستوجو در متن
-
علی کج کینه
لغتنامه دهخدا
علی کج کینه . [ ع َ ی ِ ک َ ن َ ] (اِخ ) (سلطان ...) وی به همراهی امیر مغول از جانب ابوالغازی سلطان حسین میرزا حاکم بلخ بود. و سلطان محمود میرزا چون جهت تصرف بلخ به آن حوالی آمد، دروازه ها را به روی او بستند، اما این سلطان علی کج کینه به هواخواهی سلط...
-
خلة
لغتنامه دهخدا
خلة. [ خ ِل ْ ل َ ] (ع اِ) نیام شمشیر پوست پوشانیده . || هر بطانه ای که نیام شمشیر را پوشاند. || روده ای که بر پشت سرهای کمان برگشته باشد. || پوست با نقش و نگار. ج ، خلل ، خلال . جج ، اخلة. || دوستی . (یادداشت بخط مؤلف ). مصادقت . هواخواهی . (منتهی ...
-
علاءالدین خوارزمشاهی
لغتنامه دهخدا
علاءالدین خوارزمشاهی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ خوا / خا رَ ] (اِخ ) اسکندر ثانی ، محمدبن تکش خوارزمشاه . هفتمین سلطان خوارزمشاهی و مشهورترین آنهاست . لقب او قبل از سلطنت قطب الدین بود. وی در سال 596 هَ . ق . پس از پدرش تکش خوارزمشاه بسلطنت نشست ، و پس از ی...
-
علیقلی خان افشار
لغتنامه دهخدا
علیقلی خان افشار. [ ع َ ق ُ ن ِ اَ ] (اِخ ) وی برادرزاده ٔ نادرشاه افشار بود. هنگامی که نادرشاه به ظلم و ستم و قتل مردم بیگناه پرداخت ، در هر گوشه از مملکت ایران طغیان و شورش آغاز شد، از جمله این علیقلی خان در سیستان به مخالفت با عموی خود برخاست و شو...
-
مظاهرت
لغتنامه دهخدا
مظاهرت . [ م ُ هََ / هَِ رَ ] (از ع ، اِمص ) پشتی و حمایت و دستگیری . (ناظم الاطباء). پشتی دادن و حمایت کردن . (غیاث ). موافقت . پشتی . هواداری . هواخواهی . مساعدت . معاضدت . یاری . همپشتی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : معونت و مظاهرت خویش را پیش وی...
-
تعویل
لغتنامه دهخدا
تعویل . [ ت َع ْ ](ع مص ) به آواز گریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به آواز بلند گریستن و آواز زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || یاری خواستن از کسی و کذا عول به عوله یق عول علی ما شئت (به صیغه ٔ امر)؛ ای استعن...
-
وافی اﷲآبادی
لغتنامه دهخدا
وافی اﷲآبادی . [ ی ِ اَل ْ لاه ] (اِخ ) محمد عبدالغفور خلف منشی ظهور احمدبن شیخ عبدالواحد. از شعرای فارسی ساکن هند که در قرن سیزده و چهارده هجری میزیسته است . وی در اصل از کاکوری بوده و بعد در اﷲآباد سکونت گزیده است . در کودکی پدر و اعمام خویش را از ...
-
یکدلی
لغتنامه دهخدا
یکدلی . [ ی َ / ی ِ دِ ] (حامص مرکب ) اتحاد و یک جهتی . (آنندراج ). موافقت . اتفاق . یگانگی . (ناظم الاطباء). صفا. مصافات . صمیمیت . خلوص . (یادداشت مؤلف ) : پرآشوب شد کشور سندلی بدان نیکخواهی و آن یکدلی . فردوسی .آن ره و آن یکدلی که با ملک او راست ...
-
هواداری
لغتنامه دهخدا
هواداری . [ هََ ] (حامص مرکب ) دوستداری و محبت ورزی . (آنندراج ). پشتی . هواخواهی . مظاهرت . مساعدت . معاضدت . (یادداشت بخطمؤلف ) : امیر یوسف را هواداری امیر محمد از بهر نگاهداشت دل سلطان محمود بر آن جانب کشید. (تاریخ بیهقی ). از روی سلامت نیت و است...
-
کرامند
لغتنامه دهخدا
کرامند. [ ک ِ م َ ] (ص مرکب ) ظاهراً از: کری ، و کرایه + مند، پسوند تملیک یا اتصاف نه گرامند. (از یادداشت مؤلف ). نجیب . جوانمرد. باهمت . (ناظم الاطباء). || با قدرو قیمت . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). که کرایه آرد. که به کرایه رود. ارزنده . ا...
-
مجازات
لغتنامه دهخدا
مجازات . [ م ُ ] (ع مص ) پاداش دادن و جزا دادن در نیکی و بدی . (آنندراج ) (غیاث ). جزا و پاداش نیکی و یا بدی دادن و مکافات . (از ناظم الاطباء) : و مادام که عمر من باقی است حقوق ترا فراموش نکنم و از طلب فرصت مجازات و ترصد وقت مکافات فرونایستم . (کلیله...
-
استفان
لغتنامه دهخدا
استفان . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) به این اسم چهار پادشاه در مجارستان فرمانفرمائی کرده اند:1 - دوک چهارم ، در سال 997 م .جانشین پدر خود ژیزا گردیده و مجارها را بگرویدن به دین نصرانیت وادار کرد و بوضع قانون و ایجاد نظام کوشید و در اثر این خدمت در سال 1000 م ....
-
اشرف
لغتنامه دهخدا
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) افغانی یا اشرف غاصب . پسرعموی محمود افغان رئیس قبیله ٔ غلیجائی است که در اوائل قرن 12 هجری خروج و افغانستان و ایران را ضبط کرد و بعدها به بیماری وحشتناکی دچار گردید تا آنجا که گوشتهای بدن خود را با دندان خود میکند و تکه تکه می...