کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هماز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هماز
لغتنامه دهخدا
هماز. [ هََ م ْ ما ] (ع ص ) عیب کننده . || سخن چین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). لماز. غماز. (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
حماض
لغتنامه دهخدا
حماض . [ ح ُم ْ ما ] (ع اِ) ترشک . تروشه . (انصاب ). و گویند چگری .(مهذب الاسماء). گیاهی است که گل سرخ دارد و بفارسی ترشه گویند. برگش مانند برگ کاسنی است . قسمی از آن ترش و قسمی تلخ و هر دو مسکن تشنگی و صفرا و غثیان و خفقان حار و درد دندان و یرقان اس...
-
جستوجو در متن
-
لماز
لغتنامه دهخدا
لماز. [ ل َم ْ ما ] (ع ص ) همّاز. نمّام . عیب کننده . (منتخب اللغات ). بدگوی . (مهذب الاسماء). || به چشم اشارت کننده . (منتخب اللغات ).
-
هامز
لغتنامه دهخدا
هامز. [ م ِ ] (ع ص ) عیاب . عیب کننده . الذی یعیب الناس من ورائهم و یغتابهم .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة). || سخن چین . غماز. (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة) (ناظم الاطباء). ج ، هُمّاز، هامزون .
-
زوبعة
لغتنامه دهخدا
زوبعة. [ زَ ب َ ع َ ] (اِخ ) نام شیطانی است یا رئیسی از پریان و از اینجاست که گردباد را زوبعة و ام زوبعة و ابوزوبعة خوانند. زعموا فیه شیطان مارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : وز حیلت و مکری زی خردمندان مر زوبعه را د...
-
نمام
لغتنامه دهخدا
نمام . [ ن َم ْ ما ] (ع ص ) سخن چین . (منتهی الارب )(آنندراج ) (دهار) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). غماز. (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). کسی که آنچه از دیگران درباره ٔ شخصی بشنود به گوش او برساند. (فرهنگ فارسی معین ). بائع. ساعی . واش...
-
غماز
لغتنامه دهخدا
غماز. [ غ َم ْ ما ] (ع ص ) فشارنده وجنباننده و بهیجان آورنده . صیغه ٔ مبالغه است از غَمز. (از اقرب الموارد). || سخن چین . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ساعی . (دهار). نَمّام . ضَرّاب . واشی . (مقدمة الادب زمخشری ). خبرکش . مُضرِّب : ای ساخته بر دامن ادب...
-
بدگوی
لغتنامه دهخدا
بدگوی . [ ب َ ] (نف مرکب ) بدگو. عیب گو. مفتری . آنکه فحش و زشت می گوید. (از ناظم الاطباء). هُمَزة. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . لماز. هماز. نمام . (یادداشت مؤلف ) : نکرد اندرین داستانها نگاه ز بدگوی و بخت بد آمد گناه . فردوسی .ز گفتا...
-
ابوالعیناء
لغتنامه دهخدا
ابوالعیناء. [ اَ بُل ْ ع َ ] (اِخ ) محمدبن قاسم بن خلادبن یاسربن سلیمان ضریر. مکنی به ابی عبداﷲ اهوازی بصری هاشمی بالولاء مولی ابی جعفر المنصور. مولد او باهواز به سال 191 هَ . ق . و منشاء وی بصره است ، و گفته اند که اصل او از یمامه است . شاعر و ادیب ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م ِ ] (اِخ ) ابن علی بن ثابت بن احمدبن مهدی الخطیب . مکنی به ابوبکر و معروف به خطیب بغدادی . او خطیبی حافظ و یکی از مشاهیر ائمه ٔ ادب و بسیار تصنیف و از متبرزین حفاظ است و دیوان محدثین بوی ختم شده است و او از شیوخ عصر خویش به بغداد و بصره ...