کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هطر
لغتنامه دهخدا
هطر. [ هََ ] (ع مص ) کشتن سگ را به چوب ، یا عام است . (منتهی الارب ). کشتن سگ به چوب ، و گفته اند مطلق زدن است . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
هتر
لغتنامه دهخدا
هتر. [ هََ ] (ع مص ) دریدن عرض و ناموس کسی را. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). زشت گردانیدن ناموس کسی را. (منتهی الارب ). هت . || بی خرد گردانیدن کسی را پیری : هتره الکبر؛ بی خرد گردانید او را پیری . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منت...
-
هتر
لغتنامه دهخدا
هتر. [ هَِ ] (ع اِ) دروغ . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || سختی و بلا و رنج . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). سختی زمانه . (غیاث ). داهیة. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || کار شگفت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ...
-
هتر
لغتنامه دهخدا
هتر. [ هَِ ] (ع ص ) رجل هتر اهتار؛ زیرک زیرکان . (از اقرب الموارد). مرد زیرک و دارای فطانت . (ناظم الاطباء). مرد زیرک و داهی . (منتهی الارب ).
-
هتر
لغتنامه دهخدا
هتر. [ هَِ ت ِ ] (یونانی ، اِ) نام بخشی از سپاهیان اسکندر مقدونی بود که افراد آن از صنف سواره نظام و از حیث قوت جسمانی و قدرت جنگی و فنون آن در بین سایر لشکریان ممتاز بودند. دسته ٔ پنجم این سپاه را اغلب خارجیها تشکیل میدادند. این کلمه در زبان یونانی ...
-
هتر
لغتنامه دهخدا
هتر. [ هَُ ] (ع اِ) بیخودی و بی خردی از پیری و یا از بیماری و یا از اندوه . (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حطر
لغتنامه دهخدا
حطر. [ ح َ ] (ع مص ) زه کردن کمان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || بر زمین افتادن و این با فعل مجهول بکار رود. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گائیدن زن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ذیل اقرب الموارد). آرمیدن با زنی ....
-
حطر
لغتنامه دهخدا
حطر. [ ح َ طَ ] (اِخ ) دهی از دهستان یالرود بخش نور شهرستان آمل . با آب و هوای کوهستانی سردسیر. دارای 300 تن سکنه است . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. در زمستان اکثر برای تأمین معاش بحدو...
-
حتر
لغتنامه دهخدا
حتر. [ ح َ ] (ع اِ) زمین بلند و دراز. آنچه از زمین بلند برآمده باشد. || چیزی اندک . (منتهی الارب ). || روباه نر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).
-
حتر
لغتنامه دهخدا
حتر. [ ح َ ] (ع مص ) حتر عقدة؛ استوار بستن گره . سخت بستن . || تیز نگریستن . || به دنبال چشم نگریستن . || نفقه بر عیال تنگ کردن . || بسیار خوردن . سخت خوردن . || مهمانی کردن برای خانه ٔ نو. مهمانی کردن به جهت بنای نو. || چشیدن طعام وجز آن . چشیدن . ا...
-
حتر
لغتنامه دهخدا
حتر. [ ح ِ ] (ع اِ) زمین بلند و دراز. آنچه از زمین بلند برآمده باشد. || پیوندی که به دامن خیمه و خرگاه درآورند وقتی که بلند باشد از زمین . (منتهی الارب ). آنچه به تَه ِ خیمه وصل کنند چون از زمین بلند باشد. پیوند دادن در دامن خیمه . (تاج المصادر بیهقی...
-
حتر
لغتنامه دهخدا
حتر. [ ح ُ ت ُ ] (ع اِ) ج ِ حتار. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
هطرة
لغتنامه دهخدا
هطرة. [ هََ رَ ] (ع اِ) یک بار از هطر. (اقرب الموارد). رجوع به هطر شود. || (اِمص ) زاری و تذلل گدا پیش توانگر وقت سؤال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).