کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هزلیات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هزلیات
لغتنامه دهخدا
هزلیات . [ هََ لی یا ] (ع اِ) اشعاری که دارای مضامین شوخی آمیز و خلاف اخلاق باشد. رجوع به هَزْل شود.
-
جستوجو در متن
-
طرطوس
لغتنامه دهخدا
طرطوس . [ طَ ] (اِ) نوعی کفش (؟) : گفت مادرت کهنه طرطوسی دارد گاهگاهی به پا درمیکشم . (هزلیات سعدی ).
-
کانی
لغتنامه دهخدا
کانی . (اِخ ) ابوبکر... از شاعران متأخر عثمانی بود. شاعری قلندرمآب و لاابالی بشمار می رفت و سرانجام به فرقه ٔ مولوی پیوسته ومنزوی گشت و در سال 1206 درگذشت . دیوان مرتب و منشآت و هزلیات و لطایفی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
هم دکان
لغتنامه دهخدا
هم دکان . [ هََ دُک ْ کا ] (ص مرکب ) دو تن که در یک دکان کسب کنند. شریک . همکار. || به کنایه ، نزدیک و دوست صمیم : روز و شب هم سرای و هم دکان در دکان مرد و در سرای زنی .(هزلیات منسوب به سعدی ).
-
یوونال
لغتنامه دهخدا
یوونال . [ یو وِ ] (اِخ ) ژوونالیس . یکی از شاعران قدیم لاتین است که در هجویات و هزلیات شهرت یافته است . تولد وی به سال 42 ق . م . روی داده و در حین وفات بیش از هشتاد سال داشته است . و رجوع به ژوونالیس شود.
-
خانه خدای
لغتنامه دهخدا
خانه خدای . [ ن َ / ن ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) خانه خدا : یکی از لوازم صحبت آن است که یا خانه بپردازی یا با خانه خدای درسازی . (گلستان سعدی ).خانه خدای گو در برج کبوتران .سعدی (هزلیات ).
-
خربندگانه
لغتنامه دهخدا
خربندگانه . [ خ َ ب َ دَ / دِ ن َ / ن ِ ](ق مرکب ) بشکل خربندگی . بطریق خربندگی : جمجمی مردانه در پای لطیف بر سرش خربندگانه میرزی .سعدی (هزلیات ).
-
کیرخواره
لغتنامه دهخدا
کیرخواره . [ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) کیرخوار. مفعول . امرد. ج ، کیرخوارگان . (فرهنگ فارسی معین ). دشنامی است : من و تایی دویی دگر با من مانده زآن کیرخوارگان به عجب . انوری (از فرهنگ فارسی معین ).آفتابی و نور می ندهی ابری ای کیرخواره زن ابری .سع...
-
کوشککی قاینی
لغتنامه دهخدا
کوشککی قاینی . [ ک َ ی ِ ی ِ ] (اِخ ) از شاعران معاصر سلطان سنجر و در هجو و هزل استاد بود. هزلیات او غالباً در حق کسانی است که در جنگ سنجر با غزان نسبت به وی غدر و بیوفایی کردند. رجوع به لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 372 و مجمع الفصحاء ج 1 ص 488 شود.
-
کاروانسالار
لغتنامه دهخدا
کاروانسالار. [ کارْ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) قافله باشی . قافله سالار : ضمیرش کاروانسالار غیب است توانا را ز دانائی چه عیب است . نظامی .تیز در ریش کاروانسالارگر بدان ره رود که خر خواهد.سعدی (از هزلیات ).
-
قواد
لغتنامه دهخدا
قواد. [ ق َوْ وا ] (ع اِ) بینی و آن لغتی است حمیری . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص ) زن جلب . (منتهی الارب ). زن جلب و دیوث . (ناظم الاطباء). قرمساق و دیوث . (آنندراج ) : گفت ای دغای ابله و قواد قلتبان .سعدی (هزلیات ).
-
نااهلی
لغتنامه دهخدا
نااهلی . [ اَ ] (حامص مرکب ) نااهل بودن . اهلیت نداشتن . بی لیاقتی و ناسزاواری . نداشتن شایستگی . || ناخلف بودن . || ناکسی . فرومایگی : و اگر دیگری چون رضا(ع ) با دیگری بسازد و صلحی کند... آن را بمداهنه وبی حمیتی و نااهلی منسوب سازد. (کتاب النقض ص 36...
-
مستحم
لغتنامه دهخدا
مستحم . [ م ُ ت َ ح َم م ] (ع اِ) اسم مکان از استحمام . جای غسل کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). جای استحمام . آنجا که سر و تن شویند. رجوع به استحمام شود. || مبرز : فقیهی (فقیری ) در مستحم تیز بلند میدادی . (هزلیات سعدی ).
-
ارفع
لغتنامه دهخدا
ارفع. [ اَ ف َ ] (اِخ ) شیخ عماد تبریزی . وی از مشاهیر شعرای ایران است (!) و در لطایف و هزلیات شهرت دارد. این بیت ازوست : قطع نظر ز ساقی و ساغر نمیکنی شرم از خدا و ساقی کوثر نمیکنی .(قاموس الاعلام ترکی ).