کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هریسه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هریسه کردن
لغتنامه دهخدا
هریسه کردن . [ هََ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پختن و ساختن هریسه . مهراکردن . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هریسه شود.
-
واژههای مشابه
-
هریسه پز
لغتنامه دهخدا
هریسه پز. [ هََ س َ / س ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه هریسه پزد و فروشد : جمله بازارها بسوخت و آغاز آن از دکان هریسه پزی بود. (تاریخ بخارا ص 113).
-
هریسه گر
لغتنامه دهخدا
هریسه گر. [ هََ س َ / س ِ گ َ ] (ص مرکب ) هریسه پز. آنکه هریسه را خوب بپزد. (آنندراج ). رجوع به هریسه پز شود.
-
جستوجو در متن
-
هرس
لغتنامه دهخدا
هرس . [ هََ ] (ع مص ) سخت خوردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سخت خوار شدن . (منتهی الارب ). || خرد کردن و هریسه کردن چیزی را. (اقرب الموارد). || (اِ) گربه . (منتهی الارب ). سنور. (اقرب الموارد).
-
تهییخ
لغتنامه دهخدا
تهییخ . [ ت َ ] (ع مص ) زیادت کردن چربش را در هریسه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || برانگیختن تکه را بر آلیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
-
اهراء
لغتنامه دهخدا
اهراء. [ اِ ] (ع مص ) سخت گردیدن سرما بر کسی چندانکه به قتل نزدیک گرداند یا کشتن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت گردیدن سرما بر کسی چندانکه بهلاکت نزدیک گرداند یا بکشد آنرا. (ناظم الاطباء). در سختی سرما افتادن . بکشتن سرما کسی را. (تاج المصادر بی...
-
غرق
لغتنامه دهخدا
غرق . [ غ َ ] (ع مص ) مأخوذ از غَرَق ، به معنی در آب فرورفتن . آب از سر گذشتن . فارسیان غرق به سکون ثانی به معنی در آب فرورفتن استعمال می کنند و در بعضی جاها قید از سر تا قدم نیز کرده اند.(از آنندراج ). مشهور و مستعمل به سکون راء است . (غیاث اللغات ...
-
دیگ
لغتنامه دهخدا
دیگ . (اِ) ظرفی که در آن چیزی پزند. (برهان ). از مس سازند و در آن طعام پزند و در حمامها برای گرم کردن آب در خزینه نصب کنند . (انجمن آرا) (آنندراج ). ظرفی خواه مسین یا گلین یا سنگین که در آن چیزی پزند. (ناظم الاطباء). قازان . قازقان . قدر. مرجل . مطبخ...
-
حسبة
لغتنامه دهخدا
حسبة. [ ح ِ ب َ ] (ع مص ) شمردن . حساب . (تاج المصادر زوزنی ). || پنداشتن . (زوزنی ). || مرده را در کفن پیچیده در گور کردن . یا دفن کردن در سنگستان . || (اِ) مزد. ثواب . اجر. || امید مزد و ثواب از خدای عزوجل . ج ، حِسَب . || تدبیر: هو حسن الحسبة؛ او ...
-
آمدن
لغتنامه دهخدا
آمدن . [ م َ دَ ] (مص ) جیاءة. جیئه . اتو. اَتْی . اتیان . اَتْوَة. جَی ْء. (دهار). مَجی ٔ. ایاب . قدوم . مقابل رفتن و شدن و ذهاب : شیر خشم آورد و جست از جای خویش آمد آن خرگوش را آلغده پیش . رودکی .بدینجای از بهر او آمدم بکینه همی جنگجو آمدم . فردوسی...
-
ریش
لغتنامه دهخدا
ریش . (اِ) جراحت . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ) (زمخشری ) (دهار). زخم و جراحت . (ناظم الاطباء) (انجمن آرا)(آنندراج ). قرحه . (زمخشری ) (نصاب الصبیان ). دمل . (منتهی الارب ). قریح . قرح . (یادداشت مؤلف ) : گفت فردا نشتر آرم ...
-
آش
لغتنامه دهخدا
آش . (اِ) آنچه پزند از طعام . یا طعام رقیق آشامیدنی . مَرَق : رزق تن پاک همه باطل و ناچیز شودگر نیاید پدر تاش تکین بر دم آش . ناصرخسرو.این آشها را مدبران ملائکه از سرای بهشت دست به دست کرده اند و این آشها را می فرستند و دو تن فرشته برهر خوان ایستاده ...