کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرج و مرج طلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
انارشیست
لغتنامه دهخدا
انارشیست . [ اَ ] (فرانسوی ، ص ) (اصطلاح سیاسی ) هرج و مرج طلب . هرج و مرج خواه . || (اصطلاح سیاسی ) آنکه طرفدار اغتشاش و بی نظمی کشور است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
آل و آشوب
لغتنامه دهخدا
آل و آشوب . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) هیاهو. هرج و مرج .
-
انارشیسم
لغتنامه دهخدا
انارشیسم . [ اَ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح سیاسی ) طرفداری از هرج و مرج . جانبداری از اغتشاش . || در اصطلاح سیاسی ، مسلکی که سعادت بشر را در نابودی حکومتها و قوانین آنها و هرج و مرج و اغتشاش را وسیله ٔ پیشرفت بسوی مقصود میداند. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
خرتوخر
لغتنامه دهخدا
خرتوخر. [ خ َ خ َ ] (اِ مرکب ) هرج و مرج . اغتشاش . درهم و برهم . بهم خورده . مغشوش .
-
خان خانی
لغتنامه دهخدا
خان خانی . (حامص مرکب ) ملوک الطوایفی . رجوع به ملوک الطوایفی شود. || هرج و مرج .
-
طلب
لغتنامه دهخدا
طلب . [ طَ ل َ ] (نف مرخم ) در ترکیب به معنی طلبنده و طلب کننده آید.ترکیب ها:- آرزوطلب . آزادی طلب . آشوب طلب . جاه طلب . حقیقت طلب . ریاست طلب . شرطلب . شهرت طلب .صلح طلب . غوغاطلب . فرصت طلب . مشروطه طلب . مقام طلب . هرج ومرج طلب . هنگامه طلب . رج...
-
حسین قلیخانی شدن
لغتنامه دهخدا
حسین قلیخانی شدن . [ ح ُ س َ ق ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایت از هرج و مرج و چپاول و غارت شدن است . رجوع به حسین قلیخانی شود.
-
خرتوخر شدن
لغتنامه دهخدا
خرتوخر شدن . [ خ َ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) هرج و مرج شدن . مغشوش شدن . آشفته شدن . در هم آمیخته شدن بی تناسب .
-
انارشی
لغتنامه دهخدا
انارشی . [ اَ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح سیاسی ) هرج و مرج . بی نظمی . || (اصطلاح سیاسی ) وضع کشوری که حکومت و قانون در آن حکمفرما نباشد. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
مرج
لغتنامه دهخدا
مرج . [ م َ رَ ] (ع ص ) شتران بر سر خود به چرا گذاشته . (منتهی الارب ). شترانی که بدون راعی و چراننده ای چرا کنند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). واحد و جمع در آن یکسان است . گویند: بعیر مرج و ابل مرج . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) قلق . اضطراب ....
-
شلوغی
لغتنامه دهخدا
شلوغی . [ ش ُ ] (حامص ) (اصطلاح عامیانه ) جار و جنجال . هیاهو. آشوب . هرج و مرج . بی نظمی . شورش و بلوا. (یادداشت مؤلف ). || ازدحام . (فرهنگ فارسی معین ) (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
ابوعبیدة
لغتنامه دهخدا
ابوعبیدة. [ اَ ع ُ ب َ دَ ] (اِخ ) (مرج ...)مرتع و چراخواری است بزرگ به جانب شرقی موصل و در آن قریه ها و آبادیهاست . و آنرا مرج موصل نیز نامند.
-
مرج
لغتنامه دهخدا
مرج . [ م َ ] (ع اِ) چراگاه . (منتهی الارب ). ج ، مروج . رجوع به مدخل قبل ، معنی دوم شود. || (مص ) به چرا گذاشتن ستور. (تاج المصادربیهقی ) (از زوزنی ) (منتهی الارب ). به چرا سر دادن دواب . (برهان قاطع). به چرا یله کردن وفرستادن شتر و غیر آن را. چرا ک...
-
شورشار
لغتنامه دهخدا
شورشار. (اِ مرکب ، از اتباع ) شور و شر. شورشرابا. شور و شغب . غوغا و هنگامه و هرج و مرج و گیرودار و فتنه و آشوب و نعره و بانگ . (ناظم الاطباء).
-
شورشر
لغتنامه دهخدا
شورشر. [ شو ش َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) شور و شر. شورشار. شورشرابا. شورو شغب . غوغا و فریاد و هنگامه و هرج و مرج و گیرودار و فتنه و آشوب و نعره و بانگ . (از ناظم الاطباء).