مرج . [ م َ رَ ] (ع ص ) شتران بر سر خود به چرا گذاشته . (منتهی الارب ). شترانی که بدون راعی و چراننده ای چرا کنند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). واحد و جمع در آن یکسان است . گویند: بعیر مرج و ابل مرج . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) قلق . اضطراب . (متن اللغة) (اقرب الموارد). بی آرامی . (منتهی الارب ). اختلاط. فتنه ٔ سخت و چون با هرج مرادف آید حرف دوم در هر دو کلمه ساکن شود و گویند: هَرج و مَرج به معنی اختلاط و فتنه و تهویش و اضطراب . (از اقرب الموارد). آمیختگی . اضطراب . پریشانی . فساد. (ناظم الاطباء). || تباهی . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). فساد. (غیاث اللغات ). رجوع به معنی قبلی شود. || جنبش انگشتری . (ناظم الاطباء). || (اِ) خطمی صحرائی . (برهان قاطع). پنیرک . (فرهنگ فارسی معین ). || (مص ) آمیخته شدن . (منتهی الارب ). ملتبس و مختلط شدن کاری . (متن اللغة). || مضطرب و پریشان گردیدن . (منتهی الارب ). مرج الدین ؛ اضطرب . (متن اللغة). تباه شدن . (منتهی الارب ). مرج الامانه ؛ فسدت . (متن اللغة). || تباه شدن . (منتهی الارب ). مرج الامانه ؛ فسدت . (متن اللغة). || جنبیدن خاتم در انگشت . (منتهی الارب ). قلق . (از متن اللغة).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.