کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هدایت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
هدایة
لغتنامه دهخدا
هدایة. [ هَِ ی َ ] (ع مص ) راه راست نمودن کسی را. (از منتهی الارب ). ارشاد. ضد ضلال . در حجاز گویند: هداه الطریق و در غیر آن گویند: هداه الی الطریق و یا للطریق ؛ یعنی راه راست را بر او آشکار کرد و شناسانید. (اقرب الموارد). || یافتن راه را. (منتهی الا...
-
جستوجو در متن
-
مهدی
لغتنامه دهخدا
مهدی . [ م َ دی ی ] (ع ص ) هدایت کرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). هدایت کرده شده . ارشادشده . ج ، مهدیون . (ناظم الاطباء). هدایت شده .
-
لله باشی
لغتنامه دهخدا
لله باشی . [ ل َ ل َ ] (اِخ ) رضا قلیخان هدایت صاحب مجمعالفصحاء. رجوع به رضا قلی خان ... و هدایت شود.
-
عنبری
لغتنامه دهخدا
عنبری . [ عَم ْ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بنی العنبر که در حال تخفیف بلعنبر میشود. (از انساب سمعانی ). رجوع به عنبر و عنبریان شود.- عنبری البلد ؛ مثلی است در هدایت ، زیرا بنی عنبر هدایت کننده ترین اقوام بودند.و در هدایت بدانها مثل زده اند. (از اقرب ال...
-
رایاندن
لغتنامه دهخدا
رایاندن . [ دَ ] (مص ) رهنمائی نمودن به بیرون . هدایت کردن . (ناظم الاطباء). اما در مآخذ دیگر دیده نشد.
-
براه آوردن
لغتنامه دهخدا
براه آوردن . [ ب ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + راه + آوردن ) ارشاد کردن . هدایت کردن .
-
دال بودن
لغتنامه دهخدا
دال بودن . [ دال ل دَ ] (مص مرکب ) دلالت داشتن بر. هدایت داشتن بر. رهنمون بودن بر.
-
وارفتگی
لغتنامه دهخدا
وارفتگی . [ رَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی وارفته . مضمحل شدن . (غیاث از چراغ هدایت ) (آنندراج ). اضمحلال . (ناظم الاطباء). || گداز یافتن . (غیاث ، از چراغ هدایت ) (آنندراج ). گداختگی . (ناظم الاطباء). و رجوع به وارفتن شود.
-
هدی
لغتنامه دهخدا
هدی . [ هَُ ] (ع اِمص ) ممال هُدی ̍ به معنی رشاد و هدایت : هر شبی تا روز زین شوق هدی او رفیق راه اعلی میزدی . مولوی .رجوع به هُدی ْ و هدایت و هدایة شود.
-
مستهدی
لغتنامه دهخدا
مستهدی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) هدایت و راهنمایی خواهنده . (از اقرب الموارد). راه جوی . هدایت طلب . || خواهنده که چیزی را به او هدیه کنند. (از اقرب الموارد). هدیه خواه . هدیه طلب . رجوع به استهداء شود.
-
حاتم
لغتنامه دهخدا
حاتم . [ ت ِ ] (اِخ ) کاشی ، هدایت اﷲ.شاعر معاصر شاه عباس . او در اول هدایت و سپس حاتم تخلص می کرد و او را دیوانی است . و بیت ذیل از اوست :فتاده از نظر هر که هست در عالم هنوز چشم بداندیش در قفای من است .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
گواشت
لغتنامه دهخدا
گواشت . [ ] (اِ) آهنگی است از موسیقی . رجوع به مجمع الادوار مهدیقلی هدایت نوبت 3 ص 98 شود.
-
یهدیک ا
لغتنامه دهخدا
یهدیک ا. [ ی َ ی َ کَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) هدایت کند تو را خدا. خداوند تو را به راه راست دارد.
-
هدات
لغتنامه دهخدا
هدات . [ هَُ ] (ع ص ، اِ) هدایت کنندگان و این جمع هادی است . (غیاث ). هداة. رجوع به هداة و هادی شود.