کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هجوم بردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هجوم آباد
لغتنامه دهخدا
هجوم آباد. [ هَُ ] (اِخ ) نام محلی است کنار راه سنندج به کرمانشاه ، میان دار چالمان و برنجان ، در صدهزارگزی سنندج . (از جغرافیای سیاسی مسعود کیهان ). دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 60 هزارگزی شمال باختری کرمانشاه ...
-
جستوجو در متن
-
مهاجمة
لغتنامه دهخدا
مهاجمة. [ م ُ ج َ م َ ] (ع مص ) هجوم کردن . حمله بردن .تاختن بر. || (اِمص ) هجوم . ج ، مهاجمات .
-
یرش
لغتنامه دهخدا
یرش . [ ی ُ رِ ] (ترکی ، اِ) یورش . حمله . هجوم . تاخت .- یرش بردن ؛حمله بردن . حمله کردن . (یادداشت مؤلف ).|| کره . کرت . نوبت . بار. دفعه . مرتبه . (یادداشت مؤلف ).
-
دستبرد زدن
لغتنامه دهخدا
دستبرد زدن . [ دَ ب ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) دزدیدن . به نهانی دزدیدن از جائی . || غارت کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). چپاول کردن . || تصرف کردن . || حمله کردن . هجوم بردن .
-
افتجاء
لغتنامه دهخدا
افتجاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ناگاه برآمدن بر کسی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ناگهانی هجوم بردن و درآمدن برکسی . (از اقرب الموارد). مفاجاة. (اقرب الموارد).
-
تن برافکندن
لغتنامه دهخدا
تن برافکندن . [ ت َ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تن اندر افکندن . تن برفکندن . حمله بردن . هجوم بردن : پس از کین برافکند تن برهمه رمان کردشان هر سویی چون رمه . اسدی .بزد کوس و تن بر سپه برفکندخروش یلان شد به ابر بلند. اسدی .رجوع به تن اندرافکندن و تن ا...
-
رایت کشیدن
لغتنامه دهخدا
رایت کشیدن . [ ی َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) علم برداشتن . بیرق بردن . بیرق زدن . حمل کردن رایت از جایی بجایی . و بیشتر کنایه از تاختن و هجوم کردن و لشکر بردن باشد بسرزمین یا ناحیتی بقصد تسخیر : شب را معزول کرد چشمه ٔ خورشیدرایت دینارگون کشید به محور...
-
تن افکندن
لغتنامه دهخدا
تن افکندن . [ ت َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تن اندرافکندن . تن برافکندن . حمله ور شدن . هجوم بردن : از آن پس تن افکند بر دیگران همی زد به تیغ و به گرز گران . اسدی (گرشاسبنامه ص 375).رجوع به تن اندرافکندن و تن برافکندن شود.
-
یورش
لغتنامه دهخدا
یورش . [ ی ُ / یو رِ ] (ترکی ، اِ)حمله و هجوم و هله و همه . (ناظم الاطباء). حمله و بر دشمن دویدن . (آنندراج ). هجوم . حمله : به یک یورش صفوف دشمن را درهم شکستند. (یادداشت مؤلف ) : دو شاه چنین کرده یورش بسیچ مرا خود نبد غیر پیکار هیچ . نظام قاری .- ی...
-
کبس
لغتنامه دهخدا
کبس . [ ک َ ] (ع مص ) به خاک انباشتن چاه و جوی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) : به ظاهر شهر نزول کردند وبه کبس خندق ... اشتغال نمودند. (جهانگشای جوینی ).در پی سودی دویده بهر کبس نارسیده سود افتاده به حبس . مولوی .|| سر به گریبان فروک...
-
اصباء
لغتنامه دهخدا
اصباء. [ اِ ] (ع مص ) اصباء نجم ؛ برآمدن ثریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برآمدن ثریا ودندان . (تاج المصادر بیهقی ). برآمدن ستاره . (زوزنی ). برآمدن دندان . (زوزنی ). اصباء سُم و دندان و ستاره ؛ برآمدن آن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || انگشت نهادن...
-
تاخت
لغتنامه دهخدا
تاخت . (مص مرخم ، اِمص ) در پهلوی نیز تاخت بمعنی دو،حمله ، هجوم . (برهان قاطع چ معین ). نوعی از رفتن اسب ، نوعی از دویدن اسب ، قسمی راندن اسب ، قسمی رفتن بشتاب اسب بطی تر از چهارنعل ، قسمی از رفتار اسب نرم تر از چهارنعل ، دو، تک : بتاخت رفتن ، تاخت ک...
-
دست آوردن
لغتنامه دهخدا
دست آوردن . [ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) بدست آوردن . بحاصل کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا).- باز دست آوردن ؛ ازنو در تصرف گرفتن . دیگر باره متصرف شدن : ولایتهایی که در عهد پدرش قباد ازدست رفته بود... باز دست آورد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 94).- دست بر چیزی...
-
شام خوردن
لغتنامه دهخدا
شام خوردن . [ خُوَرْ / خُرْ ] (مص مرکب ) طعام خوردن در اول شب . (ناظم الاطباء). طعام شب خوردن . شام شکستن . تناول کردن . طعام در شب هنگام : هرگاه که مردم پس طعام و شام خوردن خفتن عادت دارد و طعامها خورد که از آن ماده ٔ سرد و تر و بخاری غلیظتولد کند پ...